ياری ز که جويد؟ دلِ من يار ندارد يک مَحرم و يک رازنگهدار ندارد! با ديدن سوزِ دلِ من در چمن و باغ با داغ دل لاله، کسی کار ندارد بايد سر و کارش طرف چاه بيفتد يوسف که در اين شهر خريدار ندارد از گريۀ پنهان علی در دل شب‌ها پيداست که دل دارد و دلدار ندارد در گلشن آتش‌زده‌ی عصمت و ايثار پَرپَرشدن غنچه که انکار ندارد با فضه بگوييد بيايد که در اين باغ نيلوفر بيمار، پرستار ندارد بر حاشيه‌ی برگ شقايق بنويسيد: گل، تاب فشارِ در و ديوار ندارد ✍استاد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e