–نفس نفس می‌زدم. دندانهایم را روی هم فشار دادم و دو دستی به سینه‌اش کوبیدم. تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد. از یقه‌اش گرفتم و بلندش کردم. چسباندمش به ماشینش و پرسیدم: –تو درستش رو بگو.😠 با ترس نگاهم کرد. 😰....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/124059760C17f57bedb2 ♨️ وای اسوه تو چقد بد شانسی😭👆👆 ❌🔞❌ ❌🔞❌