مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 77 ⚠️این بخش از داستان دارای قسمت‌های ناراحت‌کننده است⚠️ دادپزشک سرش را به صورت نصفه و نیمه جسد نزدیک کرد. چشمانش را تنگ کرده بود که با دقت‌تر صورت جنازه را ببیند. درواقع جنازه صورت نداشت. انگار که با یک خط اریب، بیش از نیمی از صورتش را کنده بودند. فقط نیمه راست پیشانی، چشم راست و کمی از گونه راستش سالم مانده بودند. بقیه صورتش پوست نداشت و گوشت و ماهیچه‌هایش متلاشی و له شده بودند؛ طوری که حتی نمی‌شد جای خالی لب‌ها و بینی و کره‌ی چشم را دید. ماهیچه‌های رها شده روی صورت یخ زده بودند. دادپزشک گفت: این بیشتر شبیه جای دندونه، دندون‌های تیز. فکر کنم کار ماهیاست. -ممکنه کار اورکاها باشه؟ -نه، اگه اونا بودن سرش رو کامل می‌کندن. شاید کار کوسه گرینلنده، یا ماهی‌های کوچیک‌تر. -شاید اصلا کار ماهیا نبوده باشه. دادپزشک با قطعیت سرش را تکان داد. -این مدل زخم اصلا شبیه اثر اشیاء تیز نیست، شبیه اثر چکش و این چیزها هم نیست. دادپزشک نگاهی به بقیه قسمت‌های جسد انداخت. زخم‌هایی مشابه زخم صورت در چند قسمت دیگر بدنش دیده می‌شدند؛ مخصوصا سر انگشتانش. گوشت سر انگشتان و دستش خورده شده بودند. دادپزشک گفت: هیچ‌کدوم اینا کار یه آدم نیست. جسدش گیر ماهیای گرسنه افتاده. مامور گفت: یکم عجیب نیست که صورت و نوک انگشت‌هاش از بین رفتن؟ یعنی دقیقا قسمت‌هایی که می‌شه باهاش هویت رو تشخیص داد؟ دادپزشک شانه بالا انداخت. -این قسمت‌ها از لباس بیرون بودن. طبیعیه که بهشون حمله بشه. لبخند زد و ادامه داد: شایدم ماهیا می‌خواستن با این کار هویت قربانیشون رو قایم کنن، ولی نمی‌دونستن برای تشخیص هویت می‌تونیم از دی‌ان‌ای استفاده کنیم! دادپزشک خواست به شوخی‌اش بخندد، ولی مامور در خنده همراهی‌اش نکرد و دادپزشک هم خنده‌اش را خورد. ___________ اورکا: نهنگ قاتل. قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi