┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
بله وقتی وسطش رفتی، گلستان می شود. اصحاب عاشورا وقتی وسط این صحنه رفتند، از گلستان هم برای شان بهتر بود.
« بریر» پیرمردی بود که قاری قرآن بود، شب عاشورا شوخی می کرد.
گفت: اگر امشب مزاح نکنم، کی مزاح کنم؟ مگر ندیدی جایگاه مان را کنار امام حسین و یک قدم مانده ما به امام حسین برسیم، منزلت قرب در بهشت، خود امام حسین است. کسانی که در دنیا امام حسین را می شناسند، لحظه شماری می کنند سفره قیامتش را ببینند. دنیایش این گونه بود، ببینیم قیامتش چه خبر است. سبقت می گرفتند که خون شان را بدهند و بروند سر سفره بنشینند.
شب عاشورا وقتی به اصحاب گفتند که بروید، ملتمسانه ماندند. بعد اشاره کردند و فرمودند بین دو انگشت من را ببینید. مقامات شان که مقام قرب سیدالشهداء است و نه بهشت معمولی را به آن ها نشان دادند. آن صحنه عاشورا که سیدالشهداء برای اصحابش پیش آورد، از صحنه ابوهارون مکفوف داغ تر بود. گفت بروید وسط آتش و رفتند.
حالا سوال این است که اگر سال ۶۱ هجری بود، ما الان کجا بودیم؟ واقعا پیش روی امام حسین خون مان را به راحتی داده بودیم؟ به آن فوز « یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم» رسیده بودیم؟
این باب بسته نیست، بنابراین امام رضا (ارواحنا فداه) فرمود، اگر می خواهید در ثواب شهداء امام حسین شریک باشید، هر وقت یاد امام حسین افتادید، بگویید:
« یا لیتنی کنت معکم...» ای کاش من با شهدا هم راه شما بودم و من هم فائز می شدم.
پیدا است که این باب باز است. اما نیت حقیقی می خواهد و نیت از روی هوس به درد نمی خورد. اگر کسی نیت هم راهی داشت، به فوز هم راهی می رسد. داستان امام حسین تمام شده نیست. هنوز دعوت حضرت هست که « هل من ناصر ینصرنی» و زائر روز اول رجب در زیارت ایشان در این روز به امام حسین می گوید « لبیک یا داعی الله». یعنی یک لبیک به امام حسین بگویید و رجب تان را با لبیک به امام حسین شروع کنید. این باب هنوز باز است.
پس ما اگر سال ۶۱ هجری بود، واقعا لبیک گفته بودیم و خون مان را پیش روی امام حسین داده بودیم؟ یا این که طواف های مان را با همان قوت انجام می دادیم و می گفتیم موسم حج هست و بعد هم به خانه های مان می رفتیم؟!
یا این که مثل « طرماح» هنوز داشتیم گندم به یمن می بردیم؟! یا این که ظهر عاشورا اسب مان را بر می داشتیم و می رفتیم؟! ضحاک مشرقی با حضرت برخورد، گفت: آقا! تا امید پیروزی هست، من با شما هستم. ظهر عاشورا گفت: آقا! دیگر امید پیروزی نیست. اسبش را سوار شد و رفت.
ما جزء کدام ها بودیم؟ آن هایی بودیم که شب عاشورا صف مان را جدا می کردیم و می رفتیم؟
یا وقتی خبر شهادت مسلم رسید، صف مان را جدا می کردیم و می رفتیم؟ واقعا کجای کار بودیم؟
🔹پایان🔹
#توجیه_المسائل_کربلا۵۴
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
https://eitaa.com/Majmoe_yaborhan