وقتی که خورد در وسط خانه پیچ و تاب خانه گرفت از جگر او بوی گلاب ذریه‌ی رسول ، زمین گیر زهر شد ابن ابی تراب جگر ریخت بر تراب یک جا نشست و قدر چهل سال گریه کرد از زهر لامروت ، تا آتش و طناب این ماجرای زهر جگر میکشد برون آن ماجرای کوچه جگر میکند کباب آتش زدند بر دل اولاد فاطمه آن آتشی که گشت از آن میخ در مذاب میخ دری که خورد به جان برادرش از آن به بعد کشتن شش ماهه گشت باب گودال قتلگاه حسن بود خانه‌اش وقتی که شد به خون جگر صورتش خضاب درهم شده به خاطر درهم گلوی او جعده که هست شمر زمان خانه اش خراب زینب رسید و خون جگر دید بین تشت اما سری ندید در آن تشت بی شراب آه ای غریب همسر خوبی نداشتی تا در عزات گریه کند زیر آفتاب جعده اگر فروخت حسن را به درهمی نجمه به جاش کرب وبلا رفت با رباب