شش ماه در عزای تو گریانم ای حسین شش ماه در غم تو پریشانم ای حسین شش ماه خاطرات تو از خاطرم نرفت شش ماه بوده ذکر لبم جانم ای حسین شش ماه آب خوش ز گلویم فرو نرفت از بس که فکر آن لب عطشانم ای حسین جسمم کبود از اثر کعب نی ولی فکر تن تو و سم اسبانم ای حسین زنهای شام بر سر من سنگ میزدند آخر یکی نگفت که مهمانم ای حسین چوب و لب مطهر تو ؛کاش بسته بود دشمن به جای دست دو چشمانم ای حسین ای کاش می زدند در آن بزم ،خیزران جای لب تو بر لب و دندانم ای حسین