#شبهای_روشن_خوزستان
از کنار ویترین آجیل و شیرینی فروشیها که رد میشوم، لبخند گشادی روی صورتم مینشیند. خاطرات کودکیام تازه میشود. یاد تپههای آجیلی خانه پدربزرگ مادریام میافتم.
پدربزرگم توی یک روستا زندگی میکرد و همیشه با هر فصل و مناسبتی در سال، اجناس مغازهاش را به روز میکرد. مثلاً برای عید فطر که از مهمترین عیدهای روستای پدربزرگم بود، گونیهای بزرگ آجیل و شیرینی به خانه میآورد. یک سفره طویل سرتاسر پذیرایی پهن میکرد، گونی آجیلها را به ردیف کنار هم میریخت روی سفره و تپههای آجیلی درست میشدند. بعد تیم بزرگی متشکل از دخترها و پسرها و نوهها، مشغول بستهبندی آجیل میشدند.
من اغلب مسئول خالی کردن هوای اضافی بستهها بودم. با یک سوزن تهگرد چهار یا پنج سوراخ توی هر بسته ایجاد میکردم و بعد با کف دست آرام روی سطح بسته را فشار میدادم تا هوای اضافی آن خارج شود. گاهی هم مسئول شمارش بستهها میشدم، البته با نظارت پدربزرگم. بعضی اوقات هم با دستگاه داغ لبه بستهها را پرس میکردم که باز هم با نظارت دقیق پدربزرگ انجام میشد.
در خوزستان، تمام رسم و رسوماتی که ما بختیاریها برای نوروز داریم، عربها برای عید فطر دارند. آدابی همچون خانهتکانی، خرید لباس و اسباب نو، خرید شیرینی و آجیل و ...
این روزها جنب و جوش نوروزی ما بختیاریها با تب و تاب ماه رمضانی عربها همراه شده و شور و حال ویژهای در شهر به راه انداخته. البته که به علت گرمای هوا، همه این حال و هوا در شبها جریان دارد و روزها چندان خبری در خیابانها نیست.
✍
ادامه در بخش دوم؛