✍
بخش دوم؛
نگاهی به دخترکِ غرقِ در خواب میاندازم! انگار نه انگار که دیشب چشم برهم نگذاشت و تا خود صبح به خود پیچید و گریه سر داد! حالا فارغ از تمام اتفاقات، آرام و بیآزار آنچنان عمیق و راحت خوابیده، انگار که این طفل تا به امروز خم به ابرو نداشتهاست.
نگاهی به مادرم میاندازم و در چین و چروکِ چهرهی مهربانش گم میشوم. هرکدام از این چینها جادهای برای رسیدن من به یک موفقیت بود، یک راه برای گذر من از هستها و رسیدن به بایدها. کبوتر خیالم در چینهای صورت مادر سلسله جبال دماوند و سهند و سبلان را تصویر کرد. یک روز این مام وطن داغدار دانه دانه رفتن عزیزانش در جنگ و ترور شد، روز دیگر غصهدار پشت پا زدنهای بچههایش به او در فلان آشوب، و بار دیگر چند پاره شدن فرزندانش در تنشهای انتخابگری. زخمهای تنش از شماره بیرون است، ولی محکم ایستاده، نمیگذارد تندبادها از پای بیاندازندش.
لبخند مادر و دعوتش به استراحت مرا از دنیا کند و به عالم رویا برد؛ اما رویایی پر از مادر و لطافت مادریاش.
#طاهره_سلطانینژاد
در
جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan