✍
بخش دوم؛
تو کاور معلوم نمیشه نود و هشت سانت بودی مادر. بهداشت که رفتیم، نود و هشت سانت بودی، چار ماه گذشته، ولی کمتر شدی؟ حتما شبه، چشام سو نداره! استغفرالله... ولی سراغ دارم رعنا جوونی رفت میدان و... به فدای حسین و عباس. «عزیزم عباس! به میدان رفتی و شبیه اصغرم برگشتی!»
راسی املات دیگه غلط نداره!
بالاخره فهمیدی فرق س ها رو؟! سلیمانی با سینه، صدرزاده با صاد، پیششون حسابی خوشی، ها!؟ ولی ما بدجور داریم از شکلای ز میسوزیم: ظلم، زورشون به بچه رسیده ... راسش، ج هم سنگینی میکنه رو قلبم، جات خیلی خالیه مادر ...
دگه دوس ندارم سوار ماشین بشم. اَ حالا به بعد، کی تابلوها رِ چِپرچلاق بخونه؟
مادر قربون صدای کلاس اولیت...
پدرت همهش خیره میشه ور گوشه هال، هموجا که هی بش گل میزدی. شایدم تو دلش میگه: «کاش بیشتر میذاشتم بم گل بزنه.» آخه من هی بش میگفتم:
«محمود! ایقدر بازی رِ جدی نگیر! بذار بچه هم گل بزنه.»
تازه قرار بود جمعه شبی بریم میدون مشتاق، کتونی جدید بخریم. آخ کوشکی بت نگفته بودم:
«چقدر کفش خراب میکنی! بچه مگر کشتی میگیری با کفشات؟» راستی اگر بشه، برم کفشاتِ پیدا کنم از گلزار.
پارسال خوردی زمین، گوشه ابروت که شکافته بود رو دوخته بودن. جوشم که خورده بود. پمادم زدم ردش نمونه. حالا چرا باز شکافته؟ اسم پماد چی بود؟ هنوز تو یخچاله! آخریا خودت میزدی. برم بوش کنم.
مادر دیگه فکر کنم کش بادمجون از گلوم پایین نره. وقتی کش میسابیدم، کنار تغار میشستی، دست میاوردی کش برداری، فرار کنی! منم جیغ جیغ! «بچه همه قراره بخورن!» بیا بگیر بخور مادر! دوباره میسابم.
نمیدونم از کی یاد گرفتی ژل بزنی به موهات؟ دوبار زدی بعدم ول کردی. رفتی زمستونی کچل کردی. میگفتم «یخ میکنی، بچه چکاریه؟» میخندیدی میگفتی: «کو زمستون؟ هوا بهاریه. ای جوری موهام شونه نمیخواد، صبا بیشتر میخوابم!» حالو خوابیدی راحت، نه سردت میشه، نه کسی صدات میزنه.
باباجون حسین بعضی شبا پنج شنبه، با موتور میبردت سر آب. به زور! از بس اصرار میکردی. بساط سیب زمینی آتشی و قارچ و تخممرغم میبردی! امروز رفت گلزار. اومد گفت: «خداروشکر جا خوبی قسمتش شده بابا» ولی با بغض رفت تو اتاق و تا شب بیرون نیومد و ناله کرد.
حالو جات خوبه، حالتم خوبه، دندوناتم صاف، ایقدرم قد کشیدی که تا آسمون رفتی، پا دردتم تمومه، سواد دارم شدی، بساط فوتبالم مهیاس تو بهشت، عددا رم خدا رو شکر بلدی. از ای ور بعد، شبا پنجشنبه هم با حاج قاسم میری کربلا. سلام منم برسون بگو: «
آقا قبول کن ازم.» کفشم دیگه نمیخوای! پرواز میکنی. آرزویی ندارم! خیلی خوشالم برات! فقط، دردِ دلتنگیه ...فقط یه چیزی ازت میخوام مادر. او موقع که داشتیم میرفتیم گلزار، او تابلویی اول خیابون گلزار زده بودن، از روش بدون غلط خوندی! خیلی ذوق کردی! بخون، دوباره دم گوشم بخون: «ما ملت امام حسینیم، ما ملت شهادتیم».
#هانیه_کریمی
در
جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan