شهید مدافع حرم جواد محمدی
به نیابت از رفیق شهیدم #جواد_محمدی به صلابت ایرانم 🇮🇷 رای می دهم...✌️ 🆔| @javad_mohammady
📔 اصلاً خیلی جاها که از چیزی عصبانی یا دلخور بودم جواد بدادم می رسید. بار آخری که می‌خواست برود سوریه انتخابات ریاست جمهوری بود. من بالای سر صندوق بودم و همان نیمه شب می شد نتایج انتخابات را حدس بزنی. من خیلی بهم ریختم. اعصابم خرد شده بود. فردا زنگ زدم جواد. گفتم از شدت ناراحتی می خواهم سرم را بزنم توی دیوار. جواد آن طرف مثل بچه ها بلند بلند می خندید گفت همان ۱۲ شب می آمدی خانه ما. گفتند چطور؟گفت یکی از بچه محل هایمان کاندید شده بود برای شورای شهر، دیدیم رای نمی آورد تا صبح داشتیم سر به سرش می‌گذاشتیم. گفتم جواد! این حرفها را دور بینداز این بنده خدا هیچ کاری نمی‌تواند بکند تو‌میروی سوریه، ما اینجا می مانیم با گرانی هایی که چند برابر می شود، با اوضاع فرهنگی و اخلاقی که بدتر می شود‌؛ما هر روز باید این جا دعوا کنیم. گفت بلند شو بیا ببینم چته. رفتم بهش سر زدم من را نشاند و شروع کرد به گفتن از اهلبیت علیه السلام . گفت اهل بیت سرآمد همه چیز بودند؛ دنیا و آخرت برای اینها خلق شده. مالک زمین و زمان بودند؛ اما وقتی حکومت دست امیرالمومنین بود با یک سری منافق و با یک سری آدم بی عرضه کارکرد. بالاخره دنیا همین است همه چیز مطابق میل آدم نیست. اصلا اگر همه چیز خوب و خوش بود که دیگر کارکردن هنری نبود. ما هم قرار نیست ناامید بشویم، باید وظیفه ما را انجام بدهیم. آقا هم محکم بالای سر مملکت نشسته انشاالله اتفاق بدی نمی‌افتد. اصلا حرفهایش خیلی آرامم کرد. بعد هم به حاج آقامجتبی گفته بود چنین قضیه‌ای است و مهدی آشفته است. من را برداشت برد پیش حاج آقا و کمی هم آنجا حرف زدند و من دیگر کاملاً آرام شدم. راوی:مهدی امان الهی 🆔| @javad_mohammady