ابیاتی انتخابی با عینک از مجموعه اشعار : چه نسبت است با «هما»، بهایم و وحوش را؟ به بی‌خرد مکن قرین، خدای عقل و هوش را به دُردنوشِ خودفروش، پیر می‌فروش را اگر موحّدی بشو ز لوح دل، نقوش را که مُلک دل نمی‌سزد مگر به رازدار من رقیب او که از نخست داد دست بندگی در آخر از غدیر او نخورد آب زندگی كسی که خوی او بُوَد چو خوک و سگ، درندگی چو مار و کژدم گزنده، طبع وی زنندگی همان کند که کرد با امیر شه شکار من *️⃣*️⃣*️⃣*️⃣ «سامری»، «گوساله‌»ای را کرد میر کاروان تا قیامت، خلق را گمراه کرد از کوی شاه هر که با آواز آن «گوساله» آمد آشنا تا ابد بیگانه ماند از صحبت دل‌جوی شاه نغمه‌ی انّی انا الله نشنود گوساله خواه غَرّه‌ی دنیا نبیند غُرّه‌ی نیکوی شاه خاتم دین را به جادو برد دست اهر من شرمی از یزدان نکرد و بیمی از نیروی شاه گر چه دست بندگی داد از نخست اندر غدیر لیک آن «بد عاقبت»، لب تر نکرد از جوی شاه: خضر می‌بايد که تا نوشد ز آب زندگی نیست آب زندگی، شایان هر «خوک» و «سگی» *️⃣*️⃣*️⃣*️⃣ طعمه‌ی «زاغ» و «زغن» شد میوه‌ی باغ فدک ناله‌ی «طاووسِ» فردوس برین شد بر فلک آه! از آن «پیمان‌شکن» کز کینه‌ی خمّ غدیر آتشی افروخت تا هم خمّ و هم پیمانه سوخت @javadhashemi_torbat