جوادهاشمی"تربت"
▪️ #وداع یکی دیگر از اشعار ارسالی به #کنگره_شعر_وداع از شاعری مشهدی زندگی بعد از وداع جان و جا
🥀🥀🥀 این غزل زیبا از شاعر و مجری اهل قم از ارسالی‌های به کنگره‌ی شعر وداع بود: روز دهم رسید و پریشان هم شدند باران هم شدند؛ بهاران هم شدند یک‌بار در مدینه و یک‌بار کربلا گریان شدند و سر به گریبان هم شدند آن‌جا میان کوچه و این‌جا میان دشت شمع غریب شام غریبان هم شدند زینب به یاد داشت حسین و حسن چطور دریا شدند لؤلؤ و مرجان هم شدند عالم فدای این دو برادر! که بارها تفسیر آیه آیه‌ی قرآن هم شدند آشوب در تمامی ذرّات دشت ریخت کشتی شکست خورده‌ی توفان هم شدند در امتداد علقمه با یک جهان عطش صاحب‌عزای ماه درخشان هم شدند با سینه‌های منتظر تیر، لشکرش در موقع نماز، نگهبان هم شدند از آب هم مضایقه کردند کوفیان باران و ابر، دست به دامان هم شدند آن لحظه که مقابل چشمان ذوالجناح بی اختیار خیره به چشمان هم شدند هفتاد و چند مرثیه را خون گریستند با خاطرات سوخته، مهمان هم شدند دیدند بانوان حرم با زبان اشک آشفته از تجسّم هجران هم شدند در لحظه‌ی وداع، غریبانه سوختند پرپر زدند و بی سر و سامان هم شدند وقتی غروب آمد و سرها به نیزه رفت خورشید و ماه، آینه‌گردان هم شدند بعد از هزار سال، حسینیّه‌های شهر تکثیر داغ‌های فراوان هم شدند ⚪️⚪️⚪️⚪️ http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat