🌱 جوانه شو 🌱 قبل از اینکه وارد جمعشون بشم یکمی استرس داشتم یه چیزی توی وجودم میگفت عادی باش اما یه صدای دیگه با اصرار ازم می خواست مثل خودشون بی احترامی کنم ولی باز به خودم نهیب زدم تصمیم گرفتم عادی و با ادب رفتار کنم یه نفس عمیق کشیدم و داخل رفتم اما انگار صورتم قفل شده بود لبخندم باز نمیشد صدام تحلیل رفته بود اول وارد آشپزخونه شدم اما خراب کردم😥 قطعا از صدای بی حالم همون لحظه ی اول متوجه سردی رفتارم شدن دل نگران تر به طرف اتاق های بعدی می رفتم انگار که مسخ شده بودم هیچ کاری رو با اختیارخودم انجام نمی دادم به چشم های هر کدومشون که نگاه می‌کردم دلم بیشتر می‌گرفت و اصلا نمی تونستم با محبت رفتار کنم 😔 واقعا چرا بعضی وقت ها اینقدر کم انرژی می شم؟ درسته که بی احترامی کرده بودن اما خب بالاخره باید سعی می کردم باهاشون تعامل داشته باشم انگار فقط یه معجزه می تونست منو از اون همه سردی نجات بده در همین فکر ها بودم که یکهو دخترم با ذوق و خنده از اتاق بیرون پرید و به طرف آغوشم دوید بی اختیار لبخند به صورتم برگشت و بغلم رو براش باز کردم و همون چند ثانیه کافی بود تا معجزه اتفاق بی افته... @javanesho_ir