شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
یـا ذَاالْجلالِ وَ الْاِکرام.'🌱 ✍️روایتـی‌مــادرانــه #مـامـا،هنـگام‌شهـادت‌امـام‌مهـدی‌راصـدا‌زد
یـا قاضِیَ الْحاجات.'🌱 ✍️روایـتـی‌مــادرانـه روز هشتمِ بعد از شهادت؛ به خود می‌لرزید. بازهم وضو و بازهم اشک‌هایی که در سحرگاهان جاری بود. نماز صبحش را خواند و در آخرِ سلامش زیر لب نجواهای عاشقانه‌ای داشت: «مادر جان، ان‌شاالله که در آخرین نفس‌هایت امام زمان (عج) را یاد کرد‌ه‌ای مادر...». خورشید بهاری که طلوع کرد مردم برای عرض تسلیت و تبریک می‌آمدند. همه از آنچه می‌دیدند و می‌شنیدند به شگفت آمدند. این مادر شهید بود که به آن‌ها دلداری می‌داد و آرامشان می‌کرد. به دوستان فرزندش کمک می‌کرد. بیشترین جمله‌ای که تکرار می‌کرد، این بود: «پسرم شهید شده و پیکرش بر روی زمین است؛ درست است؛ اما بانوی ما حضرت زینب (سلام الله علیها) برادران و فرزندانش و فرزندان برادرانش به شهادت رسیدند و کسی نبود که به او دلداری دهد و تسلیت بگوید». در آخر هم می‌گفت: «جز زیبایی چیزی ندیدم». زمانی که کاری نداشت می‌ایستاد و سخنانش را کامل می‌کرد و به خانواده می‌گفت: «این لحظات لحظات عزت است نه لحظات ذلت و شکست». سپس می‌نشست و نگاه رضایتمندانه و لبخندهای صمیمانه‌اش را نثار اطرافیان می‌کرد. زیر لب با نجوا می‌کرد که: «ان‌شاالله علی می‌آید». ....🎈