مادر شهید🎤 نوید وقتی سوریه بود مدام زنگ می‌زد. با همه ما صحبت می‌کرد. اما دفعه آخر که زنگ زد گفت چند روز نمی‌توانم زنگ بزنم. نگران نشوید. مامان برای من دعا کن. اگر من بروم اینجایی که می‌خواهم بروم، خیلی راحت‌تر برمی‌گردم ایران. من آن موقع نفهمیدم منظورش چیست، گفتم ان‌شاءالله که راحت برمی‌گردی. ان‌شاءالله که عاقبت به‌خیر می‌شوی. نوید این را که شنید چند لحظه مکث کرد. انگار که همانجا رضایت من را برای شهادتش برای عاقبت به‌خیری‌اش گرفت. این آخرین تماس ما بود. دیگر از نوید خبر نداشتیم. 🕊🕯 ۱۱ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f