این خانه ی ویران شده یک روز دری داشت
دیواری و همسایه ای و دور و بری داشت
این کوچه که در آن اثر از رد کسی نیست
روزی همه ی شام و سحر رهگذری داشت
این مطبخ خاموش که در کنج حیاط است
از گرمی نان پختن مادر شرری داشت
تنها دهه ای پیش تر از این بخدا عشق
در باغچه خانه ما برگ و بری داشت
از سیبی و انجیری و انگوری و توتی
این باغچه شیرینی خوش طعمِ تری داشت
تا هفت محل آن سر این باغچه می رفت
عطر گل سرخی که دمادم ثمری داشت
این خانه که هر گوشه آن ارث کسی شد
روزی به سرش سایه مادر پدری داشت
عیدی و بهاری، سمنویی و صفایی
رسمی و رسومی، ادبی و هنری داشت
خردادی و مردادی و آبانی و مهری
گل دختر شیرین سخن و گل پسری داشت
ذی حجه و ذی قعده و شوال و جمادی
شعبان و محرم،رمضان و صفری داشت
نذری و نیازی و رکوعی و سجودی
ماه رمضانی و دعای سحری داشت
ای وای از ایوان! وسط خواندن قرآن
آنجا رمضان ها پدرم چشم تری داشت!
مادر که دلش غرق دعا بود و توسل
شور دگری داشت و حال دگری داشت
می داد نشانم پدرم در دل افلاک
هر وقت که ناهید به دورش قمری داشت
روح پدر و مادر من شاد که یک عمر
از برکتشان خانه ما شور و شری داشت
رفتند از این خانه و از خانه ما رفت
دستان دعایی که دمادم اثری داشت
در اینهمه آوار بگویید به دیوار این خانه ویران شده یک روز دری داشت!
#بهجت_فروغی_مقدم