بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم 🌷پسرک_فلافل_فروش🌷 قسمت_شصت_و_پنجم ✳️اين اواخر ديگر در مغازه ي ما چاي هم مي خورد! اين يعني خيلي به مااطمينان پيدا كرده بود. 🔗يك بار با او بحث كردم كه چرا براي كار لوله كشي پول نمي گيري؟ خب نصف قيمت ديگران بگير. تو هم خرج داري و... 🔘هادي خنديد و گفت: خدا خودش ميرسونه. دوباره سرش داد زدم و گفتم: يعني چي خدا خودش مي رسونه❓ 💟بعد با لحني تندگفتم: ما هم بچه آخوند هستيم و اين روايتهاراشنيده ايم. 🔆اما آدم بايد براي كار و زندگي اش برنامه ريزي كنه، تو پسفردا مي خواي زن بگيري و... 🌀هادي دوباره لبخند زد و گفت: آدم براي رضاي خدا بايد كار كنه، اوستا كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون مي فرسته. 🔲من فقط نگاهش مي كردم. يعني اينكه حرفت را قبول ندارم. هادي هم مثل هميشه فقط مي خنديد❗️ ⭕️بعد مكثي كرد و ماجراي عجيبي را برايم تعريف کرد. باور کنيد هر زمان ياد اين ماجرا مي افتم حال و روز من عوض مي شود. ✴️آن شب هادي گفت: شيخ باقر، يه شب تو همين نجف مشكل مالي پيدا كردم و خيلي به پول احتياج داشتم. 🌟آخر شب مثل هميشه رفتم توي حرم و مشغول زيارت شدم. اصلا هم حرفي درباره ي پول با مولا اميرالمؤمنين نزدم. ♦️همين كه به ضريح چسبيده بودم، يه آقايي به سر شانه ي من زدوگفت:آقا اين پاكت مال شماست. 🔵برگشتم و ديدم يك آقاي روحاني پشت سر من ايستاده. او رانميشناختم. ❇️بعد هم بي اختيار پاكت را گرفتم. هادي مکثي کرد و ادامه داد: بعد از زيارت راهي منزل شدم. ✉️پاكت را بازكردم. با تعجب ديدم مقدار زيادي پول نقد داخل آن پاكت است❗️ 📎هادي دوباره به من نگاه كرد وگفت: شيخ باقر، همه چيز زندگي من و شمادست خداست. 📌من براي اين مردم ضعيف، ولي باايمان كار مي كنم. خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام مي ذاره تو پاكت و مي فرسته❗️ 🔳خيره شدم توي صورتش. من ميخواستم او را نصيحت كنم،امااوواقعيت اسلام را به من ياد داد. 🔶واقعاً توكل عجيبي داشت. او براي رضاي خدا كار كرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبي داد. 💟بعدها شنيدم که همه از اين خصلت هادي تعريف مي کردند. اينکه کارهايش را خالصانه براي خدا انجام مي داد. 💵يعني براي حل مشکل مردم کار مي کرد اما براي انجام کار پولي نمي گرفت. ✍️ ادامه دارد ... 🌷پسرک_فلافل_فروش🌷 قسمت_شصت_و_ششم ✳️هادي در كنار درس خواندن براي طلبه ها صحبت مي كرد و به شرايط روز عراق و موقعيت آمريكا و دشمني اين كشور با مسلمانان اشاره مي كرد. ⭕️حالا ديگر زبان عربي را به خوبي تكلم مي كرد. خيلي از طلبه ها عاشق هادي شده بودند. 🔘او با درآمد شخصي خودش بارهادوستان را به خانه ي خودش دعوت مي كرد و براي آنها غذا درست مي كرد. 🔆منزل هادي محل رفت وآمددوستان ايراني نيز شده بود. در ايام اربعين، خانه را براي اسكان زائران آماده مي كرد 🌀 خودش مشغول پخت و پز و پذيرايي از زائران ابا عبدالله الحسين مي شد. ✴️برخي از دوستان عراقي هادي مي گفتند: تو نمي ترسي كه در اين خانه ي بزرگ و قديمي و ترسناك، تك وتنهازندگي ميكني❓ 🌟هادي هم مي گفت: اگر مثل من مدتها كنار خيابان خوابيده بوديد قدر اين خانه را مي دانستيد❗️ 🔳بعد از آن رفت و آمد هادي با منازل دوستان طلبه اش بيشتر شد. در اين رفت و آمدها متوجه شد كه بيشتردوستان طلبه، از خانواده هاي مستضعف نجف هستند. ♦️ بسياري از اين خانواده ها در منازلي زندگي مي كنند كه از نيازهاي اوليه محروم است. ✍️ ادامه دارد ...