ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینه‌اش رو ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ می‌کرﺩ. ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ رو ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵ. ﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ می‌زﺩ. ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭی. ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ ، ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴ‌‌ﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی ﺧﻂ مقدم ﮐُﻤﭙُﻮﺕ می‌فرستن ، ﻋﮑﺲ ﺭُﻭی ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻧَﮑﻨﻦ! ﮔﻔﺘﻢ ، ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮی بگو ! ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯی ﮔﻔﺖ ، آﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭنی، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ ، ﺭُﺏ ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓتاده !! و لحظاتی بعد چشمانش را بست ، لبخندی زد و شهید شد..... 🌹شهید رضا قنبری معروف به " شهید خندان " تهران شهادت 1364