بعدِ دوری از تو تنها گریه شد کارم پدر روضه‌ی بی وقفه‌ام، در حال تکرارم پدر من چه شب‌هایی که پای نیزه‌ات خوابم نبرد پس خیالت تخت، امشب با تو بیدارم پدر می‌توانی سر روی پاهام بگذاری خودت؟ نا ندارم تا تو را از طَشت بردارم پدر تک‌تک آمار زخم صورتت دست من است این چنین آموختم تا خوب بشمارم پدر! این اواخر راه می‌افتم شبیه مادرت هر زمان پا می‌شوم دنبال دیوارم پدر گوشوارم باعث این گوش‌های پاره شد تا ابد از هرچه زیور هست، بیزارم پدر عاشق بازار رفتن با تو بودم، نه سنان... تو ندیدی با چه وضعی بُرده بازارم پدر زجر می‌خوابید و پا می‌شد، کتک می‌زد مرا هیچ تفریحی ندارد غیر آزارم پدر من فقط یک خُرده جا خوردم، زبانم کُند نیست آه! کُلِّ شام می‌خندد به گفتارم پدر من کجا، عمّه کجا، بزم حرامِ مِی کجا... رنگِ چوب خیزران شد رنگِ رخسارم پدر ناگهان بحثِ کنیزی شد، سکینه آب شد... حرف خود را قطع خواهم کرد، ناچارم پدر! :: جان هرکس دوست داری با خودت من را ببر راحتم کن از خیال اینکه سربارم پدر بردیا_محمدی کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG