مستقیم از سوریه آمد‌ خواست فوری برویم به روستای پدری اش! پدرش را برد حمام و بعد شروع کرد به بوسیدنش... گفت: همه‌ٔ خستگی ها از تنم بیرون رفت، زیارت دل چسبی بود ...