شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت29 گذر ازطوفان✨ بعد از چند دقیقه سکوت صدای دایی پریسا بلند شد
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ سعی کردم پلک نزنم تا وقتی خواب میرم توی همون حالت بمونم خوشبحال پریسا دو تا مراسم عروسی دارن بعد رفتن مامان به لطف اذیت های نازبانو هیچ مراسمی رو نرفتم یا سریع برگشتم خونه ولی برای مراسم محمد حتما ماهم دعوت میشیم کاش بشه برم سنگین شدن پلک هام باعث شد دیگه نتونم فکر کنم وخواب رفتم صدای آروم ترانه گفتن پریسا باتکون دادن دستم از خواب بیدارم کرد چشم هام رو باز کردم خمیازه ای کشیدم روی صندلی مرتب نشستم _ساعت خواب، رسیدیم نذاشتم دایی ماشین ببره داخل کوچه ترسیدم ناز بانو داخل کوچه باشه باز حرف حدیث در بیاره پیاده شو بریم لبخندی زدم _کار خوبی کردی در ماشین باز کردم قبل از اینکه پیدا بشم چرخیدم _آقا حامد دستتون درد نکنه ببخشید زحمتتون انداختیم _خواهش میکنم این چه حرفیه ازماشین پیاده شدم در روبستم باقدم های تند تند شروع به راه رفتن کردیم _خدا بخیر کنه برسم خونه غر میزنه امروز نهار نداشتن _بی جا کرده غر بزنه حرف زد بهش بگو خودش باید درست کنه ترانه مثل دفعه قبل ساعت شش صبح بیدار نشی نهار برای ناز بانو درست کنی این دفعه خودم مفصل کتکت میزنم _بخاطر بابام درست میکنم نه اون فعلا بزار ببینم امشب بخیر میگذره _حرف زد بگو دنبال کار بودی از فردا هم خودش باید آشپزی کنه چه نهار چه شام _کاش نهار رو درست کنه شام پیش کشش خودم میرسم خونه درست میکنم _نخیر دو وعده رو باید خودش درست کنه _بابام قرص و دارو میخوره باید ساعت غذاخوردنش بهم نریزه وگرنه معده ش اذیت میشه بخوام با ناز بانو لج کنم برای بابا بد میشه _این خل وچل کی براتون پیدا کرد خدا خیرش نده _عه اونا که نمیدونستن اینطور میشه _طرفداری نکن که بیشتر حرصم میگیره آروم خندیدم جلوی در حیاط کیفم رو باز کردم دسته کلیدم رو بیرون آوردم _کاری نداری؟ _نه بگم بیا داخل نمیایی ،ممنون که باهام اومدی _مگه میشه بزارم تنها بری ازهمدیگه خداحافظی کردیم در رو باز کردم به محض وارد شدن پنجره داخل هال باز شد _تا الان کجابودی ؟به بهانه دنبال کار رفتن معلوم نیست رفتی کدوم قبرستون من با این وضعم بشینم آشپزی کنم _اولا سلام دوما مگه نگفتی باید برم دنبال کار _گفتم برو دنبال کار نه گشت وگذار در هال رو باز کردم کفش هام رو کنار جا کفشی انداختم طلبکار ودست به کمر جلو اومد _یه کار پیدا کردن ده ساعت طول نمیکشه فکر نکن میتونی با دروغ گفتن گولم بزنی _مواظب حرف زدنت باش ،شاید تو دروغ بگی ولی من یاد نگرفتم دروغ بگم چند جا رفتم دنبال کار که بالاخره یکیشون دلش سوخت گفت امتحانی از فردا تایک هفته برم سرکار اگر راضی بود اجازه میده ادامه بدم پشت چشمی برام نازک کرد _حقوقش چقده؟ _زیاد نیست ولی از هیچی بهتره از فردا هم باید خودت نهار درست کنی چون دیرمیرسم خونه _صبح موقع نماز درست کن _من چقد جون دارم که دوساعت هم باید استراحت نکنم نمیتونم _باشه حالا انگار میخوای چه کار سختی انجام بدی _حاجی چند بار پرسید کجا رفتی گفتم پیش دوستت پریسای، بیدار شد خودت بهش بگو میخوای بری سرکار راضیش کن قبول کنه حرفی هم از بدهی ها نزن براش خوب نیست "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫