✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت30
گذر از طوفان✨
سعی کردم پلک نزنم تا وقتی خواب میرم توی همون حالت بمونم
خوشبحال پریسا دو تا مراسم عروسی دارن بعد رفتن مامان به لطف اذیت های نازبانو هیچ مراسمی رو نرفتم یا سریع برگشتم خونه
ولی برای مراسم محمد حتما ماهم دعوت میشیم
کاش بشه برم
سنگین شدن پلک هام باعث شد دیگه نتونم فکر کنم وخواب رفتم
صدای آروم ترانه گفتن پریسا باتکون دادن دستم از خواب بیدارم کرد
چشم هام رو باز کردم خمیازه ای کشیدم روی صندلی مرتب نشستم
_ساعت خواب، رسیدیم نذاشتم دایی ماشین ببره داخل کوچه ترسیدم ناز بانو داخل کوچه باشه باز حرف حدیث در بیاره پیاده شو بریم
لبخندی زدم
_کار خوبی کردی
در ماشین باز کردم قبل از اینکه پیدا بشم چرخیدم
_آقا حامد دستتون درد نکنه ببخشید زحمتتون انداختیم
_خواهش میکنم این چه حرفیه
ازماشین پیاده شدم در روبستم باقدم های تند تند شروع به راه رفتن کردیم
_خدا بخیر کنه برسم خونه غر میزنه امروز نهار نداشتن
_بی جا کرده غر بزنه حرف زد بهش بگو خودش باید درست کنه ترانه مثل دفعه قبل ساعت شش صبح بیدار نشی نهار برای ناز بانو درست کنی این دفعه خودم مفصل کتکت میزنم
_بخاطر بابام درست میکنم نه اون فعلا بزار ببینم امشب بخیر میگذره
_حرف زد بگو دنبال کار بودی از فردا هم خودش باید آشپزی کنه چه نهار چه شام
_کاش نهار رو درست کنه شام پیش کشش خودم میرسم خونه درست میکنم
_نخیر دو وعده رو باید خودش درست کنه
_بابام قرص و دارو میخوره باید ساعت غذاخوردنش بهم نریزه وگرنه معده ش اذیت میشه بخوام با ناز بانو لج کنم برای بابا بد میشه
_این خل وچل کی براتون پیدا کرد خدا خیرش نده
_عه اونا که نمیدونستن اینطور میشه
_طرفداری نکن که بیشتر حرصم میگیره
آروم خندیدم جلوی در حیاط کیفم رو باز کردم دسته کلیدم رو بیرون آوردم
_کاری نداری؟
_نه بگم بیا داخل نمیایی ،ممنون که باهام اومدی
_مگه میشه بزارم تنها بری
ازهمدیگه خداحافظی کردیم در رو باز کردم به محض وارد شدن پنجره داخل هال باز شد
_تا الان کجابودی ؟به بهانه دنبال کار رفتن معلوم نیست رفتی کدوم قبرستون من با این وضعم بشینم آشپزی کنم
_اولا سلام دوما مگه نگفتی باید برم دنبال کار
_گفتم برو دنبال کار نه گشت وگذار
در هال رو باز کردم کفش هام رو کنار جا کفشی انداختم
طلبکار ودست به کمر جلو اومد
_یه کار پیدا کردن ده ساعت طول نمیکشه فکر نکن میتونی با دروغ گفتن گولم بزنی
_مواظب حرف زدنت باش ،شاید تو دروغ بگی ولی من یاد نگرفتم دروغ بگم
چند جا رفتم دنبال کار که بالاخره یکیشون دلش سوخت گفت امتحانی از فردا تایک هفته برم سرکار اگر راضی بود اجازه میده ادامه بدم
پشت چشمی برام نازک کرد
_حقوقش چقده؟
_زیاد نیست ولی از هیچی بهتره از فردا هم باید خودت نهار درست کنی چون دیرمیرسم خونه
_صبح موقع نماز درست کن
_من چقد جون دارم که دوساعت هم باید استراحت نکنم نمیتونم
_باشه حالا انگار میخوای چه کار سختی انجام بدی
_حاجی چند بار پرسید کجا رفتی گفتم پیش دوستت پریسای، بیدار شد خودت بهش بگو میخوای بری سرکار راضیش کن قبول کنه حرفی هم از بدهی ها نزن براش خوب نیست
"
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫