شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت31 گذر ازطوفان✨ از اتاقم بیرون رفتم با بابا که گوشه هال خوابید
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر ازطوفان✨ نزدیک تر رفتم وکنارش نشستم دستشو گرفتم نگاه پر از خواهشی بهش انداختم _بابا اجازه نمیدی توضیح بدم؟ نگاه زیر چشمی بهم انداخت _مگه کم وکسری داری که بخوای کار کنی هر روز دارم به ناز بانو یاد آوری میکنم حواسش بهت باشه تغذیه ت خوب باشه لباس شیک برات بخره اگر چیزی لازم داری برات تهیه کنه تو فقط درستو بخونی وکلاس بری حیف نمیشه دهنم رو باز کنم بگم زنش چقد نامرد و دروغگو پیشش فقط فیلم بازی میکنه، پول توجیبی روهم بهم نمیده چه برسه به خرید لباس وکلاس رفتن نهایت خرید لباس برای عید وپاییز هم لباس فرم برام بخره یادم نمیره بعضی وقت ها خودش رو بخواب میزد که بدون پول برم مدرسه پریسا از پول خودش خوراکی برام میخرید برای آروم کردن بابا لبخند تلخی زدم _بابا میدونم به ناز بانو خیلی سفارش میکنی کمبودی نداشته باشم و هرکاری لازمه برام انجام بده من که نگفتم کم وکسری هست ولی خودم دوست دارم تابستون رو با پریسا برم سر کار ،یه کار خانمانست سخت هم نیست میخوام از الان کلاس کنکوری شرکت کنم باید پیش پرداخت بدم اونو خودم میدم بقیه هزینه رو که قسطی کنن شما بدید _میگم عموت یکی از زمین هارو بزاره برای فروش کل پولشو میریزم حساب برای کلاس های کنکورت ناز بانو با اسم فروش زمین به سرعت برق وباد وارد هال شد به جمعمون اضافه شد _فعلا نمیخواد زمین بفروشید هر وقت هزینه کلاس هام زیاد شد بهتون میگم ،توی خونه حوصله م سر میره صبح تا شب برم سر این کار سر گرم هم میشم _ترانه تو رو چه به کار کردن میخوای حوصله ت سر نره برو باشگاه برو یه کلاس آموزشی –اونا رو هم میرم دوست دارم با پریسا سر این کار رو برم یه چیزی هم یاد میگیرم _نه ،فقط حرف سر کار رفتن تو رو کم دارم که خانواده ها بهم بخندن صادق نتونست خرج دخترشو بده لبم رو پایین دادم باصدای ملتمسی گفتم _باباجونم خواهش میکنم اجازه بده برم فقط همین دوماه رو میرم به هیچ کسی هم نمیگم سر کار میرم _لا اله الا الله گفتم نه _باشه پس از فردا میرم خونه آقاجون تا آخر شهریور هم همون جاهستم نگاه چپ چپی بهم انداخت _دوماه بری اونجا حرف وحدیث درست بشه قهرکردی _چه حرف وحدیثی میخوام برم پیش خانم جون اینا _هر وقت خودم رفتم باهم میریم نه تنها دوماه بفرستم اونجا باید بیام محیط کار رو ببینم اگر شرایطش بد نبود وهمه خانم بودن اجازه میدم فقط تا آخر تابستون رو بری ذوق زده دستم رو دور گردنش انداختم محکم صورتش رو بوسیدم _ممنون باشه بیاید محیط رو ببینید لبخندی گوشه لبش نشست پیشونیم رو بوسید _آخرین بارت باشه دنبال سرکار رفتن باشی _باشه چشم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫