✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت40
گذر از طوفان✨
صامتی و خانمش با لبخند نگاهی بهمون انداختن
جواب سلاممون رو دادن خانمش گفت
_چه دختر های سحر خیز و زرنگی فکر نمیکردم انقد وقت شناس باشید به موقع برسید منتظر بودم با تاخیر وخوابالود سرکار بیاید
پریسا خونسرد و آروم گفت
_مطمئن باشید هیچ وقت دیر نمیرسیم مگر بین راه اتفاقی برامون بی افته یا مریض شده باشیم که سعی میکنیم قبلش بهتون خبر بدیم
صدای خنده صامتی بلند شد
_خدا نکنه بچه زبونتو گاز بگیر صبحانه خوردید
_بله آقا
_پس برید داخل آشپزخونه ظرفهای که خانم کریمی ازشون استفاده کردن رو بشورید
هردوتا باهم چشمی گفتیم سمت آشپزخونه رفتیم باصدای صبرکنید صامتی چرخیدیم
_بله؟
_مدارکتون رو آوردید ؟
_پریسا در کیفش رو باز کرد پوشه دکمه ای که فتوکپی وعکس داخلش گذاشت بود رو بیرون آورد و سمت میزش رفت پوشه رو روی میز گذاشت
_بفرمایید
پوشه رو برداشت به آشپزخونه اشاره کرد
_برید سر کارتون ببینم امروز چکار میکنید
با اعتماد به نفس کامل گفت
_خیالتون راحت از استخدام ما پشیمون نمیشید مگر خودتون دوست نداشته باشید براتون کار کنیم
صدای خنده صامتی وخانمش بلند شد
_ماشاءالله به این همه سر زبون
سمت آشپزخونه رفتیم صدای خانم صامتی باعث شد پریسا کنار دیوار وایسه
_دیدی گفتم این دوتا از پس این کار بر میان
انگشتش رو روی بینیش گذاشت
_ساکت ببینیم چی میگن
آروم گفتم
_زشته گوش وایسیم کسی ببینه بیچاره میشیم
_نترس دارن درمورد ما حرف میزنن
کمی جلوتر رفت
_نجمه از پس کار هم بر بیان دوتاشون بچه ن
از دیروز تا الان ذهنم درگیرشون شده توی این سن چرا باید کار کنن
باصدای افتادن قابلمه ای که داخل سالن پیچیده ترسیدیم و با بدو وارد آشپزخونه شدیم
"
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫