شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت113 گذر از طوفان✨ چند دقیقه ای منتظر زنگ زدن پریسا شدم وخبری
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ روی مبل داخل سالن نشستم با صدای زنگ در سمت در چرخیدم شفقت از روی صندلی بلند شد باقدم های بلند سمت در رفت و دستگیره رو پایین کشید صدای پریسا پخش شد _سلام شرکت طبقه بالا تعطیله؟ _علیک سلام نه رفتن دنبال کارای سفارش شرکت برمیگردن _پس تا وقتی میان من پیش ترانه باشم شفقت در رو کامل باز کرد وکنار رفت پریسا داخل اومد لبخندی زد و گفت _عه چرا اینجا نشستی ؟ -منتظرم عمو کریم بیاد چهار پایه رو بیاره بعد برم کارمو شروع کنم کنارم نشست به مبل تکیه داد _چهار پایه چرا؟ _پرونده های که گذاشتن بالای کمد بیارم پایین چکشون کنم _دیروز مدرک جدیدی پیدا نکردی؟ _نه، اتاق بایگانی کامل مرتب شد همه پرونده هارو ثبت کردم، من میگم شاید داخل پرونده های قدیمی باشن خانم شفقت میگه نه بعید میدونم _وقتی میگن بعیده چرا خودتو اذیت کنی از روز جمعه توی خونه و آشپزخونه کلی کار کردی دیروزم اینجا همش در حال کار کردن بودی _باید اونا هم مرتب بشن پس بهتره الان درستشون کنم نگاهی به شفت انداخت _میشه یه زنگ بزنید به آقای عزیزی بپرسید کی میرسن _فکر کنم اومدن پریسا ابروهاش رو بالا انداخت _ازکجا فهمیدید؟ _صدای پاشون میاد پریسا از روی مبل بلند شد وگفت _میگم این شفقت باید حالش گرفته بشه میگی نه _بازشروع کردی _آخه انگار مریضه فهمیده برگشتن هیچی نمیگه _ولش کن برو سرکارت نگن دیر رسیدی _میگم بهشون پایین بودم چهار پایه رو آوردن بگو زنگ بزنه بیام کمکت زود تموم بشه لبخندی زدم _دستت درد نکنه اگر خانم خادمی یا شفقت کمک نکردن میگم زنگ بزنه "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫