از صبح تا شب پای دوربین نشستم.نرگس توی خونه تنها بود و فقط دو بار به خودم زنگ زد. گفتم حتما روز بعد دستش رو میشه بهش گفتم کارم طول کشید نمیام. روز دوم تلفن خونه رو برداشت وزنگ زد به یکی گفت بیا تنهام محسن نمیاد. خون، خونم رو میخورد. منتظر بودم کسی بیاد خونه تا زنگ بزنم پلیس و مچ هر دوشون رو بگیرم. نرگس به اتاق خواب رفت و لباس مرتبی پوشید. چایی دمکرد و میوه ها توی ظرف چید. شیرینی هم گذاشت دلممیخواست همین الان برم و با دست های خودم خفهش کنم. صدای زنگ خونه بلند شد. بدون اینکه بپرسه کیه دکمهی آیفون رو زد و در رو باز کرد. دیگه دلم نمیخواست به صفحهی مانیتورم نگاه کنم. با چشمهای پر اشک و عصبی خیرهی صفحهموندم تا ببینم اونی که به خاطرش بهم خیانت کرده کیه که در باز شد و نرگس با خوشرویی شخصی که اصلا باورم نمیشد اون باشه رو به داخل تعارف کرد. ناباورانه به مانیتور نگاه کردم
https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd