شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت550 گذر از طوفان✨ نفس کلافه ای کشیدم چشم هام رو باز کردم و گفتم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ _فردا حرف میزنیم بازم حرف خودش رو میزنه _شنیدی؟ نفس کلافه ای کشیدم _آقای فروغی خواهش میکنم وسط حرفم پرید _خواهش نکن چون کوتاه نمیام با تعجب بهش خیره شدم _مثلا چرا؟ _فردا متوجه میشی _اصلا فردا سر کار نمیام ابروهاش رو بالا انداخت سرش رو تکون داد _باشه زنگ میزنم به حاجی باهاش حرف میزنم یهوی چشم هام گرد _چکار به بابا دارید؟ _بهش بگم انتخاب درست و حسابی اومد الکی ردش نکنید از حرفش جا خوردم _کارتون اصلا درست نیست در ضمن بابا خودش از خواستگارهای من خبر داره کیان هستن _اونا رو نمیگم شاید مورد خوب باشه معرفی بشه چشم هام گردتر شد _شما میخواید خواستگار برای من پیدا کنید واقعا که پیش خودتون چی فکر کردید نوچی کرد مگه چیه وقتی کسی خوب باشه معرفی بشه اخم کردم و دستم رو بالا آرود _لطفا بس کنید بفرمایید بیرون دستش رو روی گردنش گذاشت _فکر کنم درست متوجه منظورم نشدید ناخواسته صدام کمی بلند شد _عه چرا متوجه حرف های من نمیشید پرستار شتاب زده داخل اومد _خانم چرا داد میزنید مریضها در حال استراحت هستن نفس کلافه ای کشیدم _ببخشید میشه این رو بردارید میخوام برم _نه نمیشه نگاهی به فروغی انداخت _آقا بفرمایید بیرون "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫