✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت688
گذر ازطوفان✨
همراه فروغی بیرون رفتم سوار ماشینی که تابلوی آژانس بانوان داشت شدم روبه راننده گفت
_چند لحظه صبر کنید
سوالی بهش خیره شدم
_الان میام
با قدم های بلند برگشت داخل مجتمع بعد از چند دقیقه با پلاستیک های بزرگی سمت ماشین اومد
در رو باز کردم پیاده بشم که اجازه نداد
_چرا پیاده میشی خودم خریدها رو داخل جعبه میزارم
نوچی کردم راننده جعبه ماشین رو باز کرد فروغی کرایه رو حساب کرد و محترمانه و تاکیدی به خانمی که پشت فرمان بود گفت
_تا جلوی در خونه برسوندیشون
راننده سرش رو تکون داد
_باشه حتما
زیر لب گفت
_رسیدی بهم خبر
_باشه ،ممنون ولی شما قول دادید دیگه
بین حرفم لبخندی زد و گفت
_حرف میزنیم برو که دیر نرسی
خدا حافظی کردیم راننده ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد
راننده سکوت توی ماشین رو شکست و کنجکاو پرسید
_خونه تون داخل این مجتمع س؟
از حرفش جا خوردم
_چطور مگه؟
_آخه تا بحال ندیدمتون سرویس های زیادی رو اومدم ولی فک کنم شما اولین بار که زنگ زدید به آژانس ما
یاد حرف فروغی افتادم
وقتی راننده ای سوال ازت پرسید کامل توضیح و جواب نده یه جواب کوتاه بده که دیگه سوال نپرسه
آب دهنم رو پایین فرستادم و سرد گفتم
_زیاد به آژانس زنگ نمیزنیم قبلا هم از آژانستون ماشین گرفتیم
_آها پس اینطور
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫