✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت747
گذر از طوفان✨
به محض بسته شدن در اتاق فروغی بهم خیره شد
_خوبی؟امتحان امروز چطور بود؟
_ممنون،خوب بود
_ امتحان های ترم کی شروع میشه؟
_دو هفته دیگه
صندلی رو جلو تر کشید و پوشه رو برداشت
_یعنی فرجه قبل شروع امتحانا ندارید؟
_چرا تا چهار شنبه میریم مدرسه بعدش پنج روز تعطیل هستیم هفته بعدش امتحان ها شروع میشه
_برنامه گرفتی؟
سرم رو تکون دادم
_بله
_رفتی خونه عکسشو برام بفرست
_باشه
کاوری که لیست ها داخلش بود رو برداشتم
_کاری ندارید من برم؟
خمیازه ای کشید
_نه دستت دردنکنه برای مدارک
_خواهش میکنم
ناخواسته گفتم
_خسته بودید چرا سر کار اومدید
از حرفم جا خورد و لبخندی زد
_باید می اومدم کار شرکت زیاد شده
دستش رو زیر چونه ش گذاشت
از کجا فهمیدی خسته م؟
_خستگی از صورتتون میباره
آروم خندید
_چه عجب خستگیم یه بار به چشمت اومد
این چه حرفی بود من زدم ،سرم رو پایین انداختم سمت در رفتم
بین خندیدنش صدام زد
_نورا؟
چرخیدم
_بله؟
_امروز عصر پیک فروشگاه یه سری خرید میاره در خونه رسیدی بهم خبر بده هماهنگ کنم راننده رسیده باشه بری جلوی در تحویل بگیری
کلافه نوچی کردم
_آقای فروغی این چه کاریه آخه چیزی لازم باشه میرم میخرم هر دفعه دارید بیشتر شرمنده م میکنید
_تا بعد امتحان ها خرید نمیری سعی کردم همه چی رو بخرم ولی اگر چیزی از قلم افتاده بود بهم بگو
_ممنون ،من هرچی بگم نخرید شما کار خودتون میکنید
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫