شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1116 گذر از طوفان✨ کشیده شدن دستی به روی موهام از خواب بیدارم ک
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ طاها در رو بست ماشین رو دور زد و سوار شد و حرکت کرد _اول بریم عکس بندازی بعد بریم پلیس بعلاوه ده _با این دماغم عکس بگیرم؟ نه نمیگیرم بریم خونه بابا اونجا عکس دارم کد روی پاکتش رو برمیدارم میدم عکاسی چاپ کنه از گوشه چشمش نگاهی بهم انداخت و لبخندی زد _دماغت خیلی هم بزرگ نشده تو حساس شدی، به هر بهانه ای که شده میخوای بری خونه بابا ،زنگ بزن ببین خونه س بپرس مهمون دارن یا نه لبخند عمیقی زدم و خوشحال گفتم _باشه شماره بابا رو گرفتم بعد از خوردن چند بوق صداش پخش شد _سلام عزیزم _سلام بابا جان خونه ای؟ _نه بابا جان با عموت اومدم بازار چطور مگه؟ _کی بر میگردی خونه میخواستیم بیایم اونجا _عزیزم برگردم خونه بهت خبر میدم نگاهی به طاها انداختم و بی صدا لب زدم _خونه نیست _اشکال نداره یه روز دیگه میریم _عکس رو چکار کنم؟ قبل از اینکه طاها جواب بده بابا گفت _عکس چی؟ _عکس برای پاسپورت میخوام ،ناز بانو خونه س برم عکس هام رو بردارم _خیر باشه عزیزم خبریه؟خونه س ولی صبر کن خودم برگردم بعد بیا _شاید بریم کربلا فعلا مشخص نیست _بسلامتی بابا جان چه خبر خوبی بهم دادی، پس باید صبر کنی برم خونه پاسپورتت رو از توی مدارک پیدا کنم _عه یعنی دیگه لازم نیست پاسپورت بگیرم‌‌؟ صدای خنده بابا بلند شد _چرا عزیزم باید تمدیدش کنی خیلی وقته تاریخش تموم شده خنده صدا داری کردم _آها باشه بابا جون پس منتظرم برگشتید خونه بهم خبر بدید _چشم عزیزم سلام به طاها برسون کاری نداری ؟؟ _پرنور بزرگیتون میرسون نه خدا حافظ گوشی رو قطع کردم روی صندلی جابجا شدم _باید صبر کنیم بابا برگرده خونه بعد بریم _نورا جان داری سخت میگیری بریم عکس بنداز کارها رو انجام بدیم بعد هر وقت بابا زنگ زد میریم بهش سر میزنیم _آخه بابا گفت باید پاسپورتم رو پیدا کنه از حرفم تعجب کرد _مگه قبلا پاسپورت داشتی؟ آهی کشیدم _آره سالی که رفتیم کربلا بابا برای من و مامان هم پاسپورت گرفت دستم رو گرفت نگاهی بهم انداخت _نبینم دیگه عزیزدلم اینطوری آه بکشه ،پس خانم من کربلاییه خبر نداشتم فکر کردم سفر اولی میشی میخواستم بگم زیر قبه دعای مخصوص برام بکن لبخند عمیقی زدم _یعنی بعد بار اول دیگه نمیشه دعا کرد؟ صدای خنده ش توی ماشین پخش شد _چرا نشه ،چند سال پیش رفتید کربلا؟ _کلاس سوم ابتدایی بودم _پس خیلی هم سنت کم نبوده اخم نمایشی کردم _یعنی الانم سنم زیاده! _نه دورت بگردم بچه ترم شدی انگشتام رو جمع کردم یه مشت محکم به بازوش زدم با شوخی گفت _عه چرا میزنی پشت چشمی نازک کردم _چون حقته آروم خندید _ای نامرد آینده بازم نازبانو😐😐😐😐 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫