•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈• آن روز، آن روز فراموش نشدنی که مسیر زندگی ام را تغییر داد؛ جوانی قدبلند و سفیدپوست، با موهای مجعد را دیدم که شکل و شمایل ژاپنی نداشت و بیرون کلاس در یک گوشه داشت حرکات عجیب و ناآشنایی انجام می داد. دو کف دستش را جلوی صورتش گرفته بود و زیرلب به زبانی که نمی فهمیدم چیزهایی می گفت. گاهی مثل ما تا کمر خم می شد و گاهی پیشانی روی زمین می گذاشت. اما برخلاف ما، کسی مقابلش نبود. او برای چه کسی و به احترام چه کسی این گونه می ایستاد و خم می شد؟! بعد از این کار به داخل اتاقی که ما بودیم آمد و در میان آن جمع نگاهش یک آن به نگاه من گره خورد؛ نگاهی نجیب و گرم که برقِ آن جایی در قلبم نشست.. 📖 بخشی از کتاب @ketabekhoobam