•
•
چشم میبندم تا چهرهاش را نبینم.
با آخرین جانی که برایم باقی مانده مینالم:«
یا صاحب الزمان! اغثنی... »
به ناگاه همه صداها خاموش میشود و فقط صدای جعفر میآید که مدام میگوید:«نه، نه...»
توان تماشا ندارم، اما عطر خوشی در شامهام میپیچد و گرمای دست مرد جوانی را حس میکنم. نفسم... نفسم تنگ شده؛ این گرمای دست، این رایحه دل انگیز... صدایش را میشنوم، صدای جگر گوشه ام مهدی را که حالا برنا شده و میگوید:«
ای جعفر اینجا خانه توست یا خانه من؟»
📚
#سر_بر_دامن_ماه
🍉
#برشی_از_کتاب
📚
@ketabkadeh_tasnim