رباب میگه : مگه من مادر چند تا پسرم که کشتن ات قربون دندونای شیری ات برم که کشتن ات هنوزم بعضی شبا خواب می بینم شیر می خوری هنوزم نمی شینه تو باورم که کشتن ات