📜خاطرات شهدا ✅سجایای اخلاقی شهید ✍بنقل از مادر شهید از خصوصیات اخلاقی اش هرچه بگویم، کم گفتم. 👌 او از بچه گی در خانواده ی ما، بلاتشبیه، مانند یک قرآن بود.😍✨📖 صبح که می خواستم بلندش کنم، لحاف را از رویش پس نمیزدم، با یک بوسه بیدارش می کردم.☺️😘 طوری که گاهی وقت ها پدرش اعتراض می کرد و می گفت: «خجالت بکش زن، این دیگه بزرگ شده.»😕 سه ماه تعطیلات تابستان که می شد، می گفت: «من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه ها بشینم، وقتمو تلف کنم. میخوام برم شاگردی.»😄👨‍🔧 🙄 می گفتیم: «آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟😒» می گفت: «میرم شاگرد یه میوه فروش می شم.😌🍇🍐» می رفت و آن قدر کار می کرد که وقتی شب به خانه می آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود.😢🤕 به او می گفتم: «آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این طوری کنی؟»😮 می گفت: «طوری نیست، کار کردن به نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟» 😁✌️ می گفت: «✨حضرت علی این همه زحمت می کشید! نخلستون ها رو آب میداد، درخت می کاشت، مگه ما به این دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم.»🤔🙄 این بچه آرام و قرار نداشت. یک وقتی هایی که من خانه نبودم، جارو را برمی داشت و خانه را جارو می کرد یا رختها را می شست👕👖🚿🍴🍽. 🙄😳 اخلاق و رفتارش طوری بود که همیشه همه ازش راضی بودند.😊😍👌 🔴این داستان کاملا واقیست برگرفته از👇 👌 🔴زندگینامه شهید همت @khademe_alzahra313