💝 عروسی خوبان 💝
" ...سحرگاه در آستانه اذان صبح، خواهر مصطفی سراسیمه و حیران زده از خواب پرید. بیدرنگ به سوی اتاق مصطفی رفت و در زد.
یقین داشت مصطفی در آن موقع در سجاده نماز شب در انتظار اذان صبح به تلاوت قرآن مشغول است.
مصطفی آرام در را گشود و با چهره حیرت زده خواهرش مواجه شد که بریده بریده کلماتی بر زبان می راند: "
مصطفی... مصطفی! به خدا قسم حضرت زهرا به همراه سیدی نورانی و بانویی دیگر در مراسم عروسی ات شرکت کردند .
وقتی... وقتی خانم را شناختم گفتم:
خانم جان ! فدایتان شوم ! قدم رنجه فرمودید ! بر ما منت گذاشتید...
اما شما و مراسم عروسی؟ فرمود: به مراسم ازدواج فرزندم مصطفی آمده ایم...
اگر به مراسم او نیاییم به مراسم که برویم؟! "
یک مرتبه مصطفی روی زمین نشست، دست هایش را روی زمین گذاشت و شروع کرد های های گریه کردن... مرتب زیر لب می گفت:
فدایشان بشوم ! دعوتم را پذیرفتند."
کدام دعوت داداشی؟! تو رو خدا به من هم بگو .
چون خواستم مراسم عروسی ما مورد رضایت و عنایت امام زمان عجل الله قرار بگیرد، دعوتنامه ای برای آن حضرت و دعوتنامه ای برای مادر بزرگوارشان حضرت زهرا سلام الله علیها و عمه پر کرامتشان حضرت معصومه علیهاالسلام نوشتم.
نامه اول را در چاه عریضه مسجد جمکران انداختم و نامه دوم را در ضریح حضرت معصومه...
حالا معلوم شد که منت گذاشته اند و دعوتم را پذیرفته اند...
حالا خیالم راحت شد که مجلس ما مورد رضایت مولایمان امام زمان عجل الله واقع گشته است..."
📕گنجواره، ص ۱۲۲
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#سالروز_شهادت