┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
#حکایت
🍁گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد.
🍁عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
🍁 اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
🍁 گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند
🍁 اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند.
🍁گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
👈🏻دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،
👈🏻اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند !
✍🏻چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پله ی صعودمان باشد
👈🏻و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد
🍁یادمان باشد هیچ چیزی بی دلیل و بی حکمت نیست و یقین داشته باشیم اگر بدی متوجه ماست بابت خطاهایمان است، و اگر خوبی بر ما میرسد از جانب پروردگار است
👈🏻 بابت همه داشته ها و اتفاقات زندگیمان شکر گذار باشیم...
💠 خادم
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@khademngoo
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯