eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.7هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.6هزار ویدیو
172 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ 🍁گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. 🍁عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. 🍁 اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. 🍁 گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند 🍁 اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. 🍁گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: 👈🏻دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند، 👈🏻اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند ! ✍🏻چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پله ی صعودمان باشد 👈🏻و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد 🍁یادمان باشد هیچ چیزی بی دلیل و بی حکمت نیست و یقین داشته باشیم اگر بدی متوجه ماست بابت خطاهایمان است، و اگر خوبی بر ما میرسد از جانب پروردگار است 👈🏻 بابت همه داشته ها و اتفاقات زندگیمان شکر گذار باشیم... 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮          @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ ✍🏻 🍁غلام صالحی ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ، ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ! 🍁ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻏﻼﻡ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ! 🍁ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ؛ غلام ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ غلامش ﺩﺍﺩ! 🍁ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ غلام ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ بی خبر ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔﺮﺍﻥ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ! 🍁ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ هستی، ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! 🍁ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ "ﺩﻝ" ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ "ﻋﻤﻞ" ﻧﯿﺴﺖ! ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ! 🍁ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﻭﺯ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﺪﻡ را ﺑﻪ غلام ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ. ﻭلی غلام ﺁﻥ ﺭﺍ فرﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ!!! 🍁ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ! ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ... 🍁غلام ﮔﻔﺖ:ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ رفتار ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ "ﻧﯿﺖ" ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، "ﻋﻤﻞ" ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ! 🍁ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ، ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ!!!! 🍁ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ "ﻧﯿﺖ" ﻭ "ﺩﻝ" ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ "ﻋﻤﻞ" ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ!!! 👈🏻بهشت ‌را به بها دهند نه به بهانه.. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮          @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
┄═❁🍃❈🌸﷽🌸❈🍃❁═┄ ✍🏻نقلی بسیار زیبا و تاثیر گذار از حاج آقا قرائتی 🍁اقای قرائتی نقل کرد: 🍁روزی به مسجدی رفتیم امام مسجد، که دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد: 🍁روزی شخص ثروتمندی یک من انگور خرید و به خدمتکار خود گفت انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود به سر کاری که داشت رفت. عصر که به خانه برگشت به اهل و عیالش گفت لطفا انگور را بیاورید تا با بچه ها انگور بخوریم، 🍁همسرش با خنده گفت: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم، خیلی هم خوش مزه و شیرین بود ...! 🍁مرد، با تعجب گفت تمامش را خوردید!؟ 🍁زن لبخند دیگری زد و گفت بله تمامش را! 🍁مرد، ناراحت شد و گفت: یک من انگور خریدم یک حبۀ اون رو هم برای من نگذاشته اید!!! 🍁الان هم داری می خندی، جالب است ...!خیلی ناراحت شد و بعد از اندکی که به فکر فرو رفت ...ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج شد. 🍁همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا زد ولی جوابی نشنید، مرد، ناراحت اما متفکر رفت سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشت. به او گفت: یک قطعه زمین می خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری کرد. 🍁سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت مسجد دعوت بکار کرد و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برد و به او گفت: 🍁می خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلوی چشمانم ساخت آن شروع شود. 🍁معمار هم وقتی عجله مرد را دید تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع به کار ساخت و مسجد کرد. 🍁مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن شد به خانه اش برگشت. همسرش به او گفت: کجا رفتی مرد!؟ چرا بی جواب و بی خبر!؟ 🍁مرد در جواب همسرش گفت: هیچ ... رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. 🍁همسرش گفت چطور؟ مگر چه شده!؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت می خواهم. 🍁در جواب زن، مرد با ناراحتی گفت: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست! 🍁جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده ام چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید!؟ 🍁و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف کرد. 🍁امام جماعت تعریف می کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر، الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده 400 سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد، 👈🏻چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت. 🍁ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،محبوب ترین مردم، تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند. 🍁از الان بفکر فردای مان باشیم. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮          @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
┄═❁🍃❈🌸﷽ﷻ🌸❈🍃❁═┄ *🌻کجای قرآن از علی(علیه السلام) گفته است؟* 👇🏻 👇🏻 👇🏻 ✍🏻روزی معاویه «لعنة‌الله‌علیه» وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند : آیا می دانی که ابن عباس تفسیر قرآن می کند؟ ❌معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟! ❌گفتند: آیات را به نفع علی بن ابیطالب تفسیر می کند و ما از این قضیه شاکی هستیم! ❌معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس می شوم و جمع شان را بر هم می زنم. ❌ معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس می شود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات می کرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید! بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت: ❌ابن عباس تو تفسیر آیات می کنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو می کنی؟! 🌺ابن عباس گفت : معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال می کنم جواب می دهی؟ *🍃"انَّما اَنتَ مُنذِرُ و َلِکُلِ قَومِ هاد"* این آیه برای کیست معاویه؟ معاویه گفت : رسول خدا فرمود ؛ منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است! ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟! 🌺ابن عباس گفت : *"اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا"* بگو این آیه برای کیست معاویه؟ معاویه گفت : این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است، درست! ولی حتما باید این را بخوانی؟ 🌺ابن عباس گفت : *"اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون"* معاویه این آیه برای کیست؟ معاویه گفت : زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد، قبول دارم! ولی حتما این را باید بخوانی؟ 🌺ابن عباس گفت : *"عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم"* معاویه بگو این آیه در حق کیست؟ معاویه گفت : رسول خدا فرمود ؛ خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش می پرسند و هم من از علی خواهم پرسید، ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟ ابن عباس گفت : *"وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا"* بگو ببینم این آیه برای کیست؟ معاویه گفت : پیغمبر فرمود ؛ حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید. ولی باید همین را تفسیر کنی؟ 🌺ابن عباس گفت : *"کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم"* این آیه برای چیست معاویه؟ معاویه گفت : این قصه قصه ی علم علی بن ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند، ولی لازم است حتما این را بخوانی؟ 🌺ابن عباس گفت : *"قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا و َأَبْنَاءَکُمْ و َنِسَاءَنَا و َنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ"* بگو به من که این آیه برای کیست؟ معاویه گفت : این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند، ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟ 🌺ابن عباس گفت : *"ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع"* این آیه برای چیست معاویه؟ معاویه گفت : روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟ پیغمبر فرمود امر رسالت بود ، شخص رو به پیغمبر کرد و گفت ؛ به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد، ابن عباس قبول دارم ! آیا باید فقط همین آیه را بخوانی؟ 🌺ابن عباس گفت : *"یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیک"* این آیه دیگر برای چیست معاویه؟ معاویه گفت : این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم! ولی این را حتما باید بازگو کنی؟ 🌺ابن عباس گفت : *"اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم"* معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟ معاویه گفت : این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است ولی آیه ای دیگر بخوان نه این را ! 🌺 ابن عباس از جا بلند شد و گفت: معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟! کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟! معاویه گفت : اصلا ابن عباس بخوان *"اِذا زُلزِلَتِ الارض زلزالها* ابن عباس: این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است! معاویه گفت : علی در این آیه دگر چه می کند ابن عباس؟! 🌺ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود: *❌زمین ! ابوتراب بر تو امر می کند آرام گیر!* معاویه که از غضب بر خود می پیچید گفت:ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود... 📚بحار الانوار ج ۴۴ ص ۱۲۵ 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮          @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
┄═❁🍃❈🌸﷽ﷻ🌸❈🍃❁═┄ ✍🏻عذاب به علّت پول پرستی 🍁سال های قبل یک نفر از بزرگان و خوانین شیراز را دیدم که پیوسته انگشت خود را در دهان می گذا شت مانندکسی که آتش انگشت او را سوزانیده باشد و بخواهد سوزش انگشت را با آب دهان تسکین بدهد. از او پرسیدم سبب این کار چیست؟ چون خلوت گشت گفت: 🍁 مرا قضیه ای است عجیب زیرا من برادری داشتم بسیار ثروتمند و پول پرست و برای او وارثی غیر از من نبود و در بقیع به من وصیّت نمود که کیسه ای پول و طلا دارم و چون تو همه ثروت مرا می گیری این کیسه را با من دفن کن برادرم که مُرد من با خود گفتم: من به وصیّت برادرم رفتار می نمایم و پس از دفن برادرم خود را به قبر رسانده و کیسه لیره را در گوشه قبر پنهان کردم و از قبر بیرون آمدم. 🍁 از این قضیه مدّتی گذشت به علمای محترم قضیه را گفتم آنها گفتند : خلاف شرع عمل کردی و آن پول را می بایست به فقرا و مساکین می دادی و خیرات و مبرات برای برادرت می نمودی. بنابر این به سراغ قبرکن رفتم و به او گفتم: زمان دفن برادرم کیف اسناد از بغلم رها شده و می خواهم قبر را بشکافی و من پایین بروم و کیفم را بر دارم. 🍁 قبر کن خاک ها را کنار ریخته و سنگ قبر و لحد را برداشته دیدم که کیسه پول خالی و چیزی در آن نیست و در کنار قبر افتاده با خود گفتم: ای وای موش ها پول ها را بر داشته اند لیکن با خود اندیشیدم مگر موش ها عقل دارند سر کیسه را با ز نمایند و پول ها را بردارند در صورتی که هیچ جای کیسه پاره نبود پس کفن را از روی برادرم کنار نمودم ناگهان دیدم که تمام لیره ها روی صورت او چیده شده چون خوب نگاه کردم لیره ها را از روی پیشانی او بردارم چنان داغ بود که گویا انگشتاتم را عقرب نیش زده خوب نگاه کردم دیدم لیره ها داخل گوشت فرو رفته و متّصل به استخوان رسیده است. 🍁ای وای از حرام خواری و پول حرامی که در اثر کم کاری و حقّه با زی و سرقت و احتکار و گران فروشی و تقلّب و کلاه برداری حاصل و عاید بشر می گردد و چه عذابش دردناک خواهد بود مگر اینکه تا فرصتی باقی است توبه نماییم و به صراط مستقیم برگردیم . 🍁 بله به هر حال از قبر بیرون آمده و قریب به بیست سال است که گویا انگشتانم با آهن تافته و سرخ شده برخورد داشته و آنچه هم اطبّا ء معالجه نمودند فایده نبخشید و شب و روز خواب و قراری ندارم و از شدت سوزش انگشتانم را متّصل در دهانم می گذارم تا بلکه بتوانم از درد سوزش آن قدری در آرامش با شم. 📚( منبع: پند های داستانی ص197 ازکتاب عاقبت گنه کاران)  💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
┄═❁🍃❈🌸﷽ﷻ🌸❈🍃❁═┄ ✍🏻اثرات عجیب دعا برای دیگران : 🍁علي بن ابراهيم از پدرش نقل مي‌کند: عبدالله بن جندب را در عرفات ديدم. پيوسته دست‌هايش به سوي آسمان بلند و اشک‌هايش جاري بود، به او گفتم: وقوفي بهتر از وقوف تو نديدم، گفت: به خدا سوگند! جز براي برادران ديني خود دعا نکردم، 🍁زيرا از امام کاظم علیه السلام شنيدم که فرمود: هر کس براي برادران ديني خود، در نبودش دعا کند، از عرش به او ندا مي‌شود: صد هزار برابر آن براي تو باد! پس خوش نداشتم صد هزار دعاي تعهد شده را به خاطر يک دعا از دست بدهم، که نمي‌دانم آن يک دعا به اجابت مي‌رسد يا نه. 📚(کافی/ص271) 🍁 پیامبراکرم (صلوات الله علیه و آله): اگر کسی برای مؤمنین و مؤمنات طلب مغفرت کند، خداوند به عدد هر مؤمنی که از هنگام خلقت آدم تا قیامت خلق می ‏کند، برای او سه چیز در نظر می ‏گیرد؛ برایش حسنه می ‌نویسد و از گناهانش می ‌کاهد و بر مقامش می ‏افزاید. 📚 (فلاح السائل و نجاح المسائل، ص: 43) 🍁 در روایت آمده که امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه کسى بگوید: ✨اللّهُمَّ، اغْفِرْلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ، اَلاَحْیآءِ مِنْهُمْ وَ جَمیعَ الاَمْواتِ. خدایا، مردان و زنان مؤمن و مسلمان، و زندگان و تمام مردگان آنها را مورد مغفرت خویش قرار ده 🍁خداوند به شماره تمام انسان هاى گذشته و آینده، دعا براى او مستحاب مى گرداند؛ یا دعاى آنان را براى وى مى نویسد. 📚(فلاح السائل ابن طاووس) 🍁پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله): 📚 [الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 508] 🍁هیچ بنده ای نیست که برای مرد یا زن مؤمنی دعا کند، مگر این که خداوند از جانب هر مرد و زن مومنی که در گذشته بوده است یا در آینده تا روز قیامت می آید، مانند آنچه را که دعا کرده است به او باز می گرداند. چنین کسی انگیزه اش از حذف خود در دعا این است که نمی خواهد چند برابر دعای تضمین شده را رها کند. ________ *👈🏻حال تصور کنید دعای برای ظهور مهدی فاطمه سلام علیها چه پاداشی دارد* ________ .🤲🏻«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮          @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
┄═❁🍃❈🌸﷽ﷻ🌸❈🍃❁═┄ ✍🏻آیا ماهم جز شیعیان واقعی هستیم 🍁یکی از یاران به نام سهل خراسانی خدمت امام صادق علیه السلام می رسد و حین گفتگو مکرر از ایشان سوال می کنند که!   آقا چرا قیام نمی فرمایید؟ چرا تشکیل حکومت اسلامی نمی دهید؟ 🍁با این که فقط در خراسان صد هزار شیعه ی طرفدار و شمشیر زن دارید، چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟ امام صادق علیه السلام از کنیزشان می خواهد که تنور را روشن کنند و بعد بی مقدمه به سهل می فرماید که: ” برو و داخل تنور بنشین 🍁سهل می ترسد و می گوید: “آقای من! مرا به آتش عذاب مکن.. از من بگذر که خدای از تو بگذرد. امام دیگر چیزی نگفتند تا اینکه در همین شرایط، هارون مکی که مومنی وارسته و از یاران امام بود وارد شد. 🍁 امام علیه السلام به او فرمود: ” کفش هایت را کناری بگذار و وارد تنور آتش شو و در آن بنشین او بی درنگ داخل تنور داغ شد و در آن نشست. 🍁امام پس از مدتی که با آن خراسانی صحبت می فرمود و از اوضاع و احوال خراسان جوری سخن می گفت که گویا از خود سهل هم بیشتر و بهتر بر مسایل خراسان واقف است، به وی فرمود: “برخیز و داخل تنور را نگاه کن سهل برخاست، به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی با آرامش تمام در میان آتش نشسته است. 🍁آن گاه امام فرمود: در خراسان چند نفر (شیعه)  مثل این مرد دارید ؟ سهل عرض کرد: سوگند به خدا، حتی یک نفر هم این طور نداریم. 🍁فرمود: ما تا وقتی پنج نفر همراه واقعی نداشته باشیم قیام  نمی کنیم… ما به زمان انجام تکلیف آگاه تریم 📚داستان های قرآنی .💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮          @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
┄═❁🍃❈🌸﷽ﷻ🌸❈🍃❁═┄ 🍁شخصی که مقیم یکی از کشورهای خارجه بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی شدم و کرایه را پرداختم. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد! 🍁می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی … 🍁گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . 🍁 پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. 🍁وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم و مسلمان شوم.و فردا خدمت می رسیم! 🍁تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …  ✍🏻خیلی مراقب اعمال، رفتار ،پوشش و طرز زندگیمان باشیم که گاهی تنها آسیب ها متوجه ما نیست ،‌ متوجه دین ما مذهب ماست و به پای مسلمانی ما نوشته میشود 🤲🏻خدایا به اندازه چشم بر هم زدنی هم مارو به حال خودمان رها نکن. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮          @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
┄═❁🍃❈🌸﷽ﷻ🌸❈🍃❁═┄ 💠 چشم پوشی حکیم از ناسزاگویی دیگران حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد. حکیم را گفتند:ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت: «از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است». 🔸 پیام متن: «وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجاهِلُون قالُوا سَلاما؛ (بندگان شایسته خداوند کسانی هستند) که چون نادانان با آنها روبه رو می شوند (و سخنان نابخردانه گویند،) به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند). (فرقان:62) 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮          @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
✍🏻زبان گرسنگي قيامت 🍁روزی لقمان حكيم پسر را گفت: 🍁امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى،بنويس.شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛آنگاه روزه‏ ات را بگشا و طعام خور. 🍁شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند.ديروقت شد و طعام نتوانست خورد. 🍁روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام نخورد. 🍁روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد. 🍁روز چهارم، هيچ نگفت. شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد ونوشته‏ ها بخواند. ✨پسر گفت: امروز هيچ نگفته‏ ام تا برخوانم. حضرت لقمان گفت: پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت،آنان كه كم گفته‏ اند، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮          @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
─═༅🍂░⃟⃟🧡 📚 داستان خواجه ثروتمند که با کلی امکانات به حج رفت. ✍در روزگار قدیم پیرمرد مسلمان و دانشمندی در شهر بخارا زندگی می‌کرد که او را خواجه‌ی بخارایی می‌نامیدند. یک روز خواجه مال و ثروت خود را حساب کرد و دید مستطیع شده، یعنی ثروتش به حدی رسیده که مطابق دستور دین اسلام باید به سفر حج برود و زیارت خانه کعبه بر او واجب است. این بود که اسباب سفر آماده کرد و با قافله حاج به‌طرف مکه حرکت کرد... در میان قافله، دم‌ و دستگاه خواجه از همه مفصل‌تر بود و معلوم بود که دارایی و ثروت او از همه بیشتر است. چندین نفر خدمتکار همراه داشت و بیش از صد شتر بارهای او را می‌کشیدند و شتر و پالکی و کجاوه‌ای که در اختیار آن‌ها بود از همه بهتر بود و شتردارها و ساربان‌ها هم به خواجه و همراهانش بیشتر احترام میزاشتند. اول برای اینکه خواجه مردی دانشمند و سرشناس بود و دیگر برای اینکه پول زیاد خرج می‌کرد . و هر جا منزل می‌کردند از سفر خود به کارکنان قافله شام و ناهار می‌داد و عزت و احترام خواجه بر همه معلوم بود. همراه آن قافله چند نفر هم بودند که با خرجی کم قصد حج کرده بودند و با درویشی و قناعت می‌گذراندند و پیاده همراه کاروان می‌رفتند. آن روزها به‌جز شتر هیچ وسیله دیگری نبود که بتواند بیابان‌های بی آب‌وعلف عربستان را طی کند و سفر حج یک سال طول می‌کشید و این حاجی‌های درویش وقتی به نزدیک سرزمین حجاز رسیدند از سختی راه و بی‌پولی و کم‌خوراکی دیگر رمقی برایشان نمانده بود. روزی که حاجی‌ها به صحرای عرفات رسیدند، هوا خیلی گرم بود و یکی از این حاجی‌های درویش از دیدن ناز و نعمتی که خواجه بخارایی داشت و از رنجی که خودش تحمل می‌کرد 🔺ناراحت شده بود و در حالی‌که پاهایش از پیاده‌روی دیگر تاب رفتن نداشت و لب‌هایش از تشنگی خشک شده بود دلش به شور آمد و رو به خواجه بخارایی کرد و از تنگ‌دلی که داشت گفت : ما و تو هر دو به حج می‌رویم؛ اما تو با این آسودگی و ناز و نعمت و ما با این سختی و شدت به خانه خدا نزدیک می‌شویم. آیا تصور می‌کنی ثواب تو با ما مساوی خواهد بود؟ خواجه جواب داد : نه، من هرگز تصور نمی‌کنم که اجر ما نزد خداوند مساوی باشد، اگر چنین فکری می‌کردم این گرما و راه دور را بر خود هموار نمی‌کردم. درویش با تعجب پرسید: چرا؟ تازه تو خودت را از ما بهتر هم می‌دانی؟ خواجه گفت : بله، برای اینکه من به دستور خدا و قرآن عمل می‌کنم و تو برخلاف دستور رفتار می‌کنی. به من دستور داده‌اند به حج بیا و به تو دستور داده‌اند نیا. من اطاعت کرده‌ام و تو اطاعت نکرده‌ای. 🔺درویش گفت : حرف عجیبی می‌شنوم! خواجه گفت : اتفاقاً حرف درستی می‌شنوی. سفر حج نماز نیست که بر همه‌کس از فقیر و غنی واجب باشد. شرط سفر حج، داشتن استطاعت است. من مستطیع بودم و بر من واجب بود، تو مستطیع نبودی و از این سختی که می‌کشی ثوابی نمی‌بری. درویش گفت : حالا علاوه بر اینکه به من کمکی نمی‌کنی زخم‌زبان هم می‌زنی؟ خواجه گفت : نه، این زخم‌زبان نیست، حقیقت است. من حاضرم تا بازگشت به وطن شما را به خرج خود همراهی کنم؛ اما دستور دین همان است که گفتم : هر کاری شرایطی دارد و هر دستوری را به کسی داده‌اند. در دین اسلام جهاد واجب است اما برای مریض و زن واجب نیست، 🔺روزه واجب است اما بر آدم بیمار حرام است، بخشش ثواب دارد اما اگر بر جان خود بترسی گناه دارد، خوردن گوشت مردار حرام است اما برای کسی که دارد از گرسنگی می‌میرد و هیچ خوراک دیگر ندارد حرام نیست، اطاعت امر پدر و مادر برای فرزند وظیفه است اما اطاعت آنان در کار حرام و گناه، حرام است، هر دستوری را به‌جای خودش داده‌اند و برای هرکسی در هرحال وظیفه‌ای معلوم کرده‌اند. درویش گفت: صحیح است. حالا در اینجا باید چه کنم؟ خواجه گفت : حالا من شما را به وطن می‌رسانم؛ اما بعد از این احکام اسلام را آن‌طور که دستور داده‌اند عمل کنید نه آن‌طور که سلیقه و هوس خودتان است. این‌که ما بعضی از دستورها را قبول داشته باشیم و بعضی دیگر را به سلیقه خودمان تغییر بدهیم دین نیست و مسلمانی نیست. 🚨بخوانید، بپرسید، یاد بگیرید و آن‌وقت عمل کنید تا کارهای شما به‌جای سرفرازی شرمندگی ببار نیاورد. ‌‎‌🍃🌼🍃