اون وقت ها من به همراه همسر و بچه هام از شب اول محرم میرفتیم هيئت محله، شوهرم هم هر شب نوحه می خوند یه مداح هم داریم که بعد از اینکه هر کدام از نوحه خون ها نوحه می خوندن بعدش میکروفون رو میگرفت و میگفت برای سلامتیش صلوات بفرستید، از قضا یه شب مداح قاطی کرد و بعد اینکه شوهرم نوحش تموم شد میکروفون رو گرفت وگفت برای شادی روحش صلوات بفرستید😳😂
فکر کنم همه متوجه نشدن 😌😌اونایی هم که فهمیدن یا به روی خودشون نیاوردن🤔🤔 یا یواشکی😂
#خاطرات_شیرین
🎬
@khaterehay_shirin