سلام خدا مادرم رو رحمت کنه یاد یه خاطره افتادم.
اون سالها مثل الان کولر نبود همه داخل حیاط پشه بند میزدند و می خوابیدند ما هم مثل همه داخل حیاط پشه بند می زدیم و می خوابیدیم من و خواهر و برادرم داخل پشه بند می خوابیدیم مادرم هم جلوی در پشه بند می خوابید یه شب که خواستم برم دستشویی از بس که موهام ژولیده بود تا رفتم مادرم رو صدا کنم هم زمان چشمش رو باز کرد از ترس اینکه دزد هست یه جیغ زد همسایهها همه اومدن، تازه فهمیدم چه سوتی دادم.
#خاطرات_شیرین
🎬
@khaterehay_shirin