#فراتر_از_تاریخ شماره 17
...صدای درشتی به گوش یهودیان رسید: «او را به من بسپارید.
شما که تاکنون ندیده و نشنیده اید که ضربه ای در پیکار بر من وارد شود. آواری دلاوری و پهلوانی مرا که در تاریختان ثبت کرده اید.
نترسید که مرحب دارید شهرت نبردهای مرا عرب در گوش دارد.»
مرحب این پهلوان بی همتای یهود آخرین نقطه امید خیبریان بود.
🗡نیزه ای در یک دست و شمشیری در دست دیگر، زره بر تن، کلاه خود از جنس سنگ آسیاب بر سر، بازوان ستبر و آماده، چشم ها کاسه ای از خون، خشم و غضب در چهره پدیدار، به همراه چند جنگ آور دیگر قدم در بیرون قلعه گذاشت و فریاد برآورد که منم مرحب که زخم ضربه مرا هر که در مقابلم ایستاده تجربه کرده و برای من شکست معنا ندارد.
این بود رجز مرحب، پهلوان خيبر، و چشمهای نگران سپاه اسلام دوخته بسوی میدان، و از طرف دیگر چشمان پرنفاق يهود با تکبر ناظر بر مبارزه.
✨با هر قدمی که علی بن ابی طالب علیه السلام سوی میدان می گذاشت قلب و جان رسول خدا صلی الله علیه و آله را نیز همراه می برد.
🤲🏻«اللهم انصره و انتصر به دینک»: خدایا! علی را یاری کن و دینت را به او قوام و نصرت ده.
فریاد ملکوتی شیر خدا در و دیوار دژ خیبر را لرزاند.
رسول خدا فریاد زد: اهتز الحصن، اهتز السماوات السبع و الأرضون السبع، و اهتز عرش الرحمن.
قلعه لرزید، آسمان های هفتگانه و زمین ها و عرض خدا هم لرزید از غرش تو يا على.
على بن ابی طالب علیه السلام فریاد برآورد که: منم آنکه مادر مرا حیدر نام نهاد، شیر بیشه شجاعت و قهرمان قهرمانان هستم. جانم فدای رسول خدا باد.
ادامه دارد...
🌱
@khedmatgozaran_group