💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /مادرانه‌/ بابک:مامان‌دوست‌داری‌من‌به‌ارزوم‌برسم‌؟ مادر:این‌حرفا چیه...من‌از‌‌خدامه‌😢 بابک:دوست‌داری‌بابک‌ وخیلی‌خوشحال‌ببینی‌؟😉 مادر:خب‌این‌آرزوی‌هر‌مادری‌که‌بچه‌‌ش‌همیشه‌شاد‌وخوشحال‌ببینه.. بابک:بالاخره‌با‌اعزامم‌موافقت‌‌شد😍 مادر:/بی‌صبرانه‌گریه‌می‌کند/ بابک:مامان‌گریه‌نکن‌🤕دوست‌دارم‌برم،قوی‌هستم‌،هیچ‌اتفاقی‌برای‌من‌نمی‌افته‌،‌نگران‌ نباش.مادر‌میگه‌حضرت‌زینب‌(س)توی‌سوریه‌است.من‌باید‌برم‌وراه‌وبرای‌زیارت‌شما‌باز‌ کنم‌‌‌🙂 مادر:/اشک‌وبغض/من‌نمی‌زارم‌بری‌...😭 بابک‌:گریه‌نکن‌مامان‌بخند‌تا‌من‌راحت‌تر‌بتوانم‌برم‌😞 مادر:/اشک‌بغض/... بابک:مادرمن‌حضرت‌زینب(س)راتوی‌خواب‌دیدم‌دیگه‌نمی‌تونم‌اینجا‌بمونم‌باید‌سوریه‌ برم‌.این‌قضیه‌رفتنم‌هم‌مال‌امروز‌دیروز‌نیست‌مادر،من‌چند‌ماه‌که‌تصمیم‌گرفته‌ام 🙃 مادر:/اشک‌بغض‌/می‌خوای‌مادرت‌وتنها‌بزاری‌بری...!!!🥺 بابک:مادر‌همه‌ما‌اونجا‌تو‌سوریه‌ست‌،من‌برم‌سوریه‌که‌بی‌مادر‌نمی‌مونم‌،پیش‌مادر‌اصلی‌ مان‌حضرت‌زینب(س)میرم😇 /صدای‌اذان/ بابک:من‌طاقت‌دیدن‌گریه‌هاتون‌ندارم،ببخشید‌مادر‌وقت‌نمازه‌من‌میرم‌مسجد‌که‌به‌ جماعت‌برسم‌.