eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /خاضعانه/ رفیق‌:بابک‌چرا‌انقدر‌اصرار‌کردی‌امشب‌بیایم‌؟ بابک‌:برای‌فرار‌از‌گناه‌بود😓.باید‌این‌سفرو‌می‌اومدیم‌. رفیق:می‌شناسمت.می‌دونم‌دوست‌نداری‌توی‌محیط‌آلوده‌قرار‌بگیری‌ بابک‌:از‌یک‌بچه‌بسیجی‌غیر‌از‌این‌توقع‌داری؟!! رفیق:برمنکرش‌لعنت😅 بابک:آدم‌حالش‌خوب‌میشه‌تو‌خونه‌اهل‌بیت‌ رفیق:تنها‌پناه‌ما‌همین‌جاست🙂 بابک:‌به‌نظر‌من‌تنها‌راه‌نجات‌همه‌جوون‌ها‌پیروی‌از‌اهل‌بیت‌ه رفیق:از‌خدا‌‌اطاعت‌کنیم‌.از‌اهل‌بیت‌پیروی‌کنیم‌.به‌شهدا‌احترام‌بزاریم‌ بابک:یا‌معصومه‌بی‌بی‌اشفعی‌لنا‌فی‌الجنه‌ رفیق:امسال‌هم‌مثل‌هرسال‌آبان‌ماه‌خانوادگی‌به‌پابوی‌حرم‌علی‌بن‌موسی‌الرضا‌میرید؟ بابک‌:اگه‌خدا‌بخواد‌واگر‌امام‌رضا‌بطلبه‌ان‌شاءالله😇 رفیق:ان‌شاءالله‌راستی‌بابک‌زیر‌زمین‌شرکت‌ودرست‌کردی؟ بابک:‌عالی‌شده.همون‌جوری‌شده‌که‌دلم‌خواست‌.باداداشم‌راجب‌تو‌هم‌صحبت‌کردم‌ قراره‌نیرو‌بگیرن‌،خبر‌می‌دم‌بیای‌برای‌مصاحبه‌.
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /‌محرمانه/ برادر:علی‌زوم‌کن‌هارو‌بزار‌تو‌قفس‌های‌حسابرسی کارمند‌‌دو:مهدی‌خدمت‌بابک‌کی‌تموم‌میشه؟! برادر:چهار‌ماه‌دیگه‌ان‌شاءالله. کارمند‌یک:بچه‌ها‌شمانمی‌دونید‌چرا‌بایک‌از‌این‌زیر‌زمین‌میاد‌بیرون‌؟!! کارمند‌دو‌:اونجا‌چکار‌می‌کنه؟؟🤨 کارمند‌دو:همه‌پنجره‌هارو‌روز‌نامه‌چسبونده‌. کارمند‌دو:نکنه‌رفته‌تو‌کار‌خلاف😶!؟...خیلی‌مشکوک‌می‌زنه‌،همش‌توی‌اون‌اتاقه😶 برادر:بابک‌هیچ‌کاری‌بی‌دلیل‌نمی‌کنه‌🙃 کارمند‌دو‌:هر‌وقت‌میریم‌ببینم‌چه‌خبره‌در‌همیشه‌قفل!! کارمند‌یک:بیاید‌الان‌بی‌خبر‌بریم‌ببینیم‌چکار‌می‌کنه🤭 /بی‌خبر‌وارد‌زیر‌زمین‌می‌شوند‌/ بابک:/مشغول‌خوندن‌قرآن‌است/ برادر:چرا‌این‌همه‌روزنامه‌زدی‌در‌دیوار؟!! بابک:‌می‌خوام‌رطوبت‌نزنه‌بیرون. برادر‌:بابک‌اینجا‌چکار‌می‌کنی🙄 بابک‌:هر‌موقع‌بالا‌شلوغ‌شد‌ما‌میایم‌اینجا‌نماز‌می‌خونیم‌.نمازمون‌قضا‌نشه‌وهر‌موقع‌ جلسه‌خصوصی‌داشتیم‌یه‌دعایی‌خواستیم‌یه‌قرآنی‌خواستیم‌همین‌جا‌میخونیم‌دیگه😇 برادر:از‌دست‌تو‌.ما‌چه‌فکر‌ایی‌کردیم‌،چیزی‌که‌توی‌ذهن‌ما‌بود‌با‌چیزی‌که‌دیدیم‌زمین‌تا‌ آسمون‌فرق‌می‌کنه🤥🤐 بابک:چی‌شده؟😐 برادر:هیچی‌بگذریم‌.مراسم‌اعتکاف‌امسال‌کیه‌؟
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ عمو:اینارو‌ببر‌برای‌چاپ...به‌آقای‌کریمی‌هم‌بگو‌‌فردا‌این‌بنر‌ها‌آماده‌بشه‌. بابک‌:چشم‌ولی‌عمو‌جان‌من... عمو‌:بعدش‌یک‌سر‌بروحوزه‌شهید‌مهدی‌زین‌الدین‌بگو‌پس‌این‌نیرو‌ها‌قرار‌بود‌برای‌ پشتیبانی‌بفرستن‌چی‌شد؟ بابک:آخه‌عمو..‌. عمو:بعد‌برو‌ناحیه‌امام‌حسین‌پیش‌حاج‌آقا‌رضوانی‌بگو‌‌نامه‌رزروسالن‌اجتماعات‌شهدای‌چهار‌صددستگارو‌بزنن‌برای‌سخرانی. بابک‌:‌باور‌کن‌من‌نمی‌رسم‌‌عمو‌،دوشنبه‌باید‌برم‌. عمو‌:کجا‌میخوای‌بری‌؟ بابک:اعتکاف عمو:توستاد‌،مسائل‌مالی‌وتدارکات‌بر‌عهده‌ی‌تو‌عه‌بابک‌.😳 بابک:نه‌عمو‌من‌حتما‌باید‌برم‌ بابک‌:عمو‌یک‌تضمین‌به‌من‌بده‌که‌من‌سال‌‌آینده‌این‌موقع‌هستم؛🤔 عمو‌:آقاجان‌شما‌این‌همه‌کار‌،این‌همه‌مهمون‌،رفت‌آمد‌مگه‌میشه‌شما‌بری‌؟؟؛بمون‌این‌کار‌مهمه.برادرت‌کاندید‌شورای‌شهر‌شده‌.مسئولیت‌بهت‌سپرده‌عزیزمن‌!! /بابک‌مچ‌دست‌عمو‌را‌می‌گیرد به‌اتاق‌می‌برد/ بابک:شما‌یک‌تضمین‌به‌من‌بده‌که‌من‌سال‌آینده‌این‌موقع‌هستم؟ عمو‌:اگه‌خب‌تضمینه‌که‌من‌نمی‌تونم‌بهت‌تضمین‌بدم‌‌یک‌سال‌دیگه‌ما‌هستیم‌یا‌نیستیم‌‌‌. بابک:همینِه‌پس‌.خداو‌فرصتی‌گذاشته‌که‌سه‌روز‌ما‌میریم‌اعتکاف‌کنیم‌که‌خدا‌از‌گناهان‌ما‌بگذرد. عمو:امدیم‌من‌قبول‌کردم‌،جواب‌پدرتو‌چی‌می‌خوای‌بدی‌؟!!🧐
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /جوانمردانه/ پدر:بابک جان چرا تو این موقعیت،تو این شلوغی انتخابات،درست وسط تبلیغات اعتکاف رفتی؟؟؟ می موندی و سال دیگه می رفتی،الان کارهای خیلی مهمی داشتیم پسرم....؟؟ بابک:اصل برای من همین اعتکاف،انتخاب وغیره فرعیات محسوب می شه،بعدهم شاید من سال دیگه نباشم که به مراسم اعتکاف برسم.🤷‍♂ پدر:درودبه شرفت ان شاءالله عاقبت به خیربشی پسرم😚.من برم نمازم قضا نشده. بابک:التماس دعا.😊 پدر:محتاجیم به دعا. /گوشی زنگ میخورد/ بابک:فردا ساعت چند؟باشه هفت بریم کوه؟بچه های بسیج هم میان.....باشه...نه...دنبالشم ان شاءالله...باتوکل به خدا وتوسل به اهل بیت وشهدا بنای یادبود شهدا رو تو پارک ملت رشت می سازیم.مخلصیم یا علی😙 مادر:بابک جان؟ بابک:جانم عزیزم مادر:فردا صبح کجا ان شاءالله؟😄 بابک:برنامه کوه داریم با بچه های بسیج.😁 مادر:به اون قضیه فکر کردی؟ بابک:کدوم قضیه؟😐 مادر:امرخیر.🤭 بابک:نه مامان الان وقتش نیست🤫 مادر:میشه بگی وقتش کیه پسرم!؟ بابک:شما به تصمیمات من اعتماد داری یاخیر؟😕 مادر:من میخوام عروسی تو ببینم پسرم😞 بابک:مامان بزار من براساس برنامه خودم پیش برم🤗فعلا برنامه و مسیر من چیز دیگه ایه. خواهر:بابک دوستت زنگ زده کارت داره. بابک:الان میام.مامان راجب این قضیه بعدا صحبت میکنیم😘.راستی مامان،بابا تو جبهه بود خاطراتشو جایی نوشته؟؟
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /خاطره‌وارانه/ بابک:بابا‌چند‌ماه‌توی‌جبهه‌بودی‌؟ پدر:من‌از‌هفده‌سالگی‌وارد‌سپاه‌شدم‌‌وبه‌مدت‌چهل‌چهار‌ماه‌توی‌جبهه‌بودم‌وهمیشه‌ارزو‌داشتم‌شهید‌بشم‌. بابک‌:ان‌شاءلله‌که‌شهید‌بشیم‌. پدر:‌انشاءالله‌‌.من‌روحیه‌یک‌جوان‌آرمان‌گرا‌روحیه‌یک‌جوان‌ایثار‌گر‌رو‌می‌شناسم‌. بابک‌:شما‌خاطره‌های‌زیادی‌داری‌توی‌جنگ‌...چند‌تا‌سوال‌‌دارم‌. پدر:من‌درخدمتم‌پسرم‌. بابک:‌تو‌جنگ‌هشت‌سال‌دفاع‌مقدس‌رژیم‌بعث‌عراق‌دقیقا‌اولین‌بمباران‌شمیایی‌رو‌کی‌زد‌؟ پدر‌:اسفند‌ماه‌سال‌۱۳۶۲پس‌از‌شناسایی‌منطقه‌عملیاتی‌خیبر‌در‌هور‌الهواز‌جزایر‌مجنون‌این‌محور‌مورد‌حمله‌شمیایی‌مزدوران‌بعثی‌عراق‌واقع‌شد‌. بابک‌:فقط‌شلمچه‌رو‌بمباران‌شمیایی‌کردن‌؟ پدر:خدا‌لعنتشون‌کنه‌.تو‌سردشت،خوزستان،کردستان،وایلام‌هم‌استفاده‌کردن‌.توعملیات‌های‌ولفجر۸‌وابتدای‌والفجر‌۹‌وتو‌مناطق‌جنوب‌۷۶‌بار‌‌سلاح‌شمیایی‌به‌کار‌رفت‌،خدا‌از‌شون‌نگذره‌‌که‌باعث‌سوختگی‌،مسمومیت‌وضایعات‌چشمی‌وریوی‌بین‌رزمندگان‌واهالی‌اون‌منطقه‌شد. بابک:‌بابا‌خرمشهر‌تو‌همین‌بمباران‌شمیایی‌سقوط‌کرد‌؟ پدر:نه‌پسرم‌قبل‌از‌این‌بود.تو۳۱‌شهریور‌۱۳۵۹‌شهر‌خرمشهر‌به‌دلیل‌نزدیک‌بودن‌به‌مرز‌شلمچه‌،یکی‌از‌اولین‌نقاطی‌بود‌که‌مورد‌حمله‌ارتش‌عراق‌قرار‌گرفت‌.که‌بعد‌از‌۴۵‌روز‌در‌گیری‌بین‌ما‌ودشمن‌۴آبان‌۱۳۵۹‌بود‌که‌سقوط‌خرمشهر‌رسما‌اعلام‌شد‌. بابک‌:چقدر‌طول‌کشید‌تا‌آزاد‌بشه‌؟ پدر‌:۵۷۸روز‌اشغال‌شد‌ودر‌روز‌سوم‌خرداد‌ماه‌سال‌۱۳۶۱‌توعملیات‌بیت‌المقدس‌که‌توسط‌ارتش‌جمهوری‌اسلامی‌ایران‌‌به‌فرماندهی‌علی‌صیاد‌شیرازی‌وسپاه‌پاسداران‌انقلاب‌اسلامی‌به‌فرماندهی‌محسن‌رضایی‌انجام‌گرفت‌وآزاد‌شد‌. بابک:اسم‌عملیات‌والفجر ‌بود‌؟ پدر‌:نه‌عملیات‌بیت‌المقدس‌بود‌. بابک‌:شنیدم‌توی‌همین‌عملیات‌والفجر‌۸،کربلای۴،کربلای۵،لشکر‌۴۱‌ثارالله‌به‌فرماندهی‌حاج‌قاسم‌سلیمانی‌نقش‌مهمی‌داشته‌درسته؟؟ پدر:حاج‌قاسم‌خیلی‌مرد‌بزرگیه.تازه‌‌بعد‌از‌دوران‌هشت‌سال‌دفاع‌مقدس‌تازمانی‌که‌سمت‌فرماندهی‌سپاه‌قدس‌منصوب‌شد‌،با‌باند‌های‌قاچاق‌مواد‌مخدر‌در‌نزدکی‌مرز‌های‌ایران‌وافغانستان‌جنگید‌.ما‌همه‌مدیون‌حاج‌قاسمیم‌. بابک:خیلی‌دلم‌می‌خواد‌یه‌روز‌ی‌برسه‌سرباز‌حاج‌قاسم‌بشم‌. پدر:ان‌شأالله ‌.بابک‌جان‌این‌دفتر‌خاطرات‌منو‌ببر‌بخون‌.جواب‌همه‌سوالاتت‌تواین‌دفتر‌هست‌.من‌دوتا‌آلبوم‌پر‌عکس‌دارم‌از‌رزمندگان‌که‌اکثریت‌شون‌‌شهید‌شدن،مثلا‌یه‌عکس‌دارم‌چهار‌نفرایم‌که‌هر‌سه‌تا‌شون‌‌شهید‌شدن‌فقط‌از‌اون‌چهار‌نفر‌من‌زنده‌موندم‌که‌توفیق‌نداشتم‌باهاشون‌به‌سوی‌خدا‌پرواز‌کنم‌. بابک‌:چشم‌پدر‌حتما‌می‌خونم‌...‌ان‌شاءالله‌سایه‌ت‌همیشه‌بالا‌سر‌ما‌باشه‌. پدر‌:بابک‌با‌فرمانده‌ات‌‌صحبت‌کردی؟؟با‌در‌خواستت‌موافقت‌شد‌ه؟؟!
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /داوطلبانه/ بابک:آقای جمشیدی جانشین لشکرنیستن؟ فرمانده:رفته مشهد دوره. بابک:حاجی در جریان درخواست من هستید؟ فرمانده:در جریانم بابک جان. بابک:من میخوام خدمتم خارج از مرزها تو سوریه و خط مقدم باشه. فرمانده:صبرداشته باش بابک جان. بابک:تاکی حاجی؟؟؟ فرمانده:درخواستت داره بررسی می شه. بابک:حاجی چهار ماه بیشتر از خدمتم نمونده...😓 فرمانده:دست من که نیست درخواستت باید بره اطلاعات بعدش بره حفاظت. بابک:بعدش چی می شه؟ فرمانده:بعدباید با گردان عدوات لشکرقدس گیلان هماهنگ بشه...بایدببینیم چندتا نیرو بعنوان دیده بان ونیروهای اطلاعات ونیروهای عملیاتی نیاز دارن. بابک:الان من شیش ماه ثبت نام کردم.🤦‍♂ فرمانده:هنوز خیلی ها جلوتر از تو،تو نوبتن برادر من. فرمانده:بابک جان من روحیه تو رو می شناسم.همیشه دوست داری مثل یک رزمنده واقعی تو خط مقدم باشی. بابک:چرا.... فرمانده:دوبار هم شمال غرب برای درگیری با پژاک اعزام شدی. بابک:درسته حاجی فرمانده:پس توکل به خدا کن این درخواستت هم ان شاءالله موافقت می شه.پس صبرداشته باش بهت قول میدم به خواسته دلت برسی😊 بابک:آخه خبرهای خوبی از سوریه به گوش نمی رسه😥.هر روز داعش داره پیشروی می کنه،همه شهرهای سوریه داره یکی یکی سقوط می کنه😨
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /مشتاقانه/ بابک:/پای‌تلوزیون‌/ گوینده‌خبر‌:سلام‌عرض‌می‌کنم‌حضور‌شما‌بینندگان‌عزیز‌وارجمند‌چند‌دقیقه‌ای‌به‌برسی‌تحولات‌روزانه‌وماه‌های‌اخیر‌در‌کشور‌سوریه‌می‌پردازیم‌.آثار‌وبقایای‌جنایات‌ضد‌بشری‌تروریست‌های‌وهای‌صهیونیستی ‌داعش‌به‌تدریج‌مشخص‌می‌شود‌،مثل‌همین‌سیاه‌چال‌‌مخوف‌در‌یکی‌از‌محله‌های‌بو‌کمال‌. شکنجه‌شده‌:اینجا‌سلول‌انفرادی‌زندان‌است‌.تروریست‌ها‌اول‌تا‌سر‌حد‌مرگ‌زندانی‌را‌شلاق‌می‌زدند‌وبعد‌با‌این‌وسیله‌انفجاری‌به‌زندگیش‌خاتمه‌می‌دادند. گوینده‌خبر‌:تکفیری‌ها‌برای‌شکنجه‌بیشتر‌‌زندانیان‌از‌حدقل‌روشنایی‌داخل‌آن‌در‌یغ‌می‌کردند‌. شکنجه‌شده‌:این‌قسمت‌اتاق‌‌انتظار‌ونقاط زندانیان برای‌شکنجه‌وبعد‌اعدام‌است‌‌.تروریست‌ها‌اتاق‌را‌به‌محل‌شکنجه‌نزدیک‌می‌کردند‌تا‌ زجر‌اعدامی‌ها‌قبلی‌را‌هم‌بشنوند‌. گوینده‌خبر:این‌همه‌ماجرا‌نیست‌.هرکس‌یا‌هر‌محله‌ای‌با‌تروریست‌ها‌همراه‌نبودند‌مجازات‌می‌شدند‌.مثل‌اهالی‌همین‌مسجد. بومی‌منطقه‌:به‌اهالی‌منطقه‌این‌مسجد‌فرصت‌داده‌بودن‌تا‌برای‌داعش‌بجنگند‌‌اما‌آن‌هاحاظر.به‌همراهی‌نشدند‌،فردای‌همان‌روز‌بود‌که‌عامل‌انتحاری‌وارد‌در‌ورودی‌مسجد‌شد‌‌وجلیقه‌انفجاری‌خودش‌رو‌منفجر‌کرد‌وتعداد‌زیادی‌رو‌به‌خاک‌وخون‌کشید‌
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /سحر‌خیزانه/ عمه:بابک‌جان‌؟...بابک‌عمه‌بیدار‌شو‌خواب‌نمونی؟بابک‌عمه؟ بابک:/از‌خواب‌بیدارمی‌شود/ساعت‌چند‌ه‌عمه...؟ عمه:ساعت‌ده. بابک‌:ای‌وای‌من‌...پس‌چرا‌گوشیم‌زنگ‌نخورد!!😨 عمه‌:کلاس‌دانشگاه‌ت‌دیر‌شده‌؟!😢 بابک:امروز‌کلاس‌ندارم‌عمه. عمه:پس‌چی؟😶 بابک:من‌نباید‌عمرم‌و‌هدر‌بدم‌‌واین‌همه‌وقت‌صرف‌خواب‌کنم‌. عمه‌:خواب‌که‌لازمه‌برای‌بدن‌بابک‌جان‌...!!آدم‌باید‌هفت‌ساعت‌خواب‌کامل‌داشته‌باشه‌ بابک‌:درسته‌ولی‌نه‌که‌تا‌لنگ‌ظهر‌بخوابی‌😓 عمه‌:ببخشید‌کاش‌نماز‌صبح‌بیدارت‌می‌کردم‌.🙁 بابک‌:خیره‌ان‌شاءالله‌قضا‌شو‌می‌خونم‌.این‌گوشیم‌نمی‌دونم‌چرا‌مشکل‌پیدا‌کرده‌!!🤔 عمه‌:بابک‌جان؟ بابک:جانم‌عمه؟ عمه:یه‌چیزی‌از‌داداشت‌شنیدم‌راسته؟🧐 بابک:چی...؟!! عمه‌:تو‌واقعا‌قصد‌رفتن‌به‌سوریه‌داری‌؟😳 بابک:اگه‌خدا‌بخواد.😄 عمه:حیف‌نیست‌...!!تو‌الان‌فوق‌لیسانس‌قبول‌شدی‌ثبت‌نام‌همه‌که‌کردی!!😕می‌خوای‌‌درس‌دانشگاه‌رو‌ول‌کنی‌؟کدومش‌واجبه‌عمه‌...؟؟! بابک‌:رفتن‌به‌سوریه‌ودفاع‌ازحرم‌آل‌الله‌واجب‌تر‌از‌رفتن‌به‌دانشگاست😌وقتی‌از‌اونجا‌آمدم‌‌ادامه‌تحصیل‌می‌دم‌‌. /گوشی‌اش‌زنگ‌می‌خورد/ بابک‌:ببخشید‌عمه‌رقیه.../با‌گوشی/جانم؟سلام‌داداش...چی؟؟امروز‌مسئولش‌اومده؟؟الان‌میرم‌اونجا‌.
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /متعهدانه/ بابک:بزرگوار این درخواست بودجه ما به کجا رسید؟ مسئول:چندباربگم😤باید درخواست شما به شورای تصمیم گیری برسه تارای نهایی رو اعلام کنن.. بابک:الان من یک ماه دارم می رم ومیام ولی شما هر روز همین ومی گی..؟؟؟🤨 مسئول:تامین بودجه که به همین راحتی هانیست.اونم ساخت بنای یادبود شهدای گمنام😒بایدکارشناسی بشه،بررسی بشه،کارشناس به محل اعزام بشه تا بررسی کنن شرایط محیطی وجغرافیایی،گفتی کدوم پارک بود؟ بابک:پارک ملت رشت مسئول:ان شاءالله من با شما تماس میگیرم😊 بابک:می شه من با جناب آقای رئیس امورمالی صحبت کنم؟ مسئول:نیستن رفت ناهارونماز. بابک:چه شما بودجه بدهید چه ندهید روح این شهیدان این قدر بلند وپرخیر وبرکت هست که این بنای یادبود ساخته می شه وبعدا شما حسرت خواهید خورد که چرا در این ثواب شرکت نکردید😊
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /برادرانه/ برادر:دوست داری برای ادامه تحصیل بری آلمان درس بخونی؟ بابک:نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی😌😂 برادر:بابک دارم جدی حرف می زنم. بابک:منم دارم جدی حرف می زنم😌 برادر:می تونم جوری کنم بری آلمان بابک:بهترین دانشگاه های دنیا تو ایران اون وقت من ول کنم برم آلمان😶 برادر:آلمان امکانات خیلی بهتری داره. بابک:ببین داداش من برنامه پنج ساله دارم.بزاریدمن با برنامه پنج ساله خودم میخام پیش برم. برادر:ایراد نداره که،اصلابرای تحصیل نریم،می شه بریم یه آب وهوایی عوض کنیم که...😉 بابک:این سفر برای من قابل پیش بینی نیست.. برادر:تو سوریه نرو،برو آلمان یا هرجایی که خودت دوست داری،هرجا می خوای برو من تو رو راهی می کنم. همه هزینه هاشم بامن. بابک:من سوریه باید برم اگر من نرم کی باید بره...!🤔باید برم تاشماها در امنیت باشید. برادر:ماشکر خدا الان امنیت داریم. بابک:درسته تو کشور خودمون امنیت داریم.خیلی از کشورها بچه هاش سرپناهی ندارن،امنیتی ندارن،این وظیفه مائه که به عنوان مسلمون به هم کمک کنیم
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /خواهرانه/ خواهر:بابک‌کجا‌می‌خوای‌بری‌مگه‌؟! بابک‌:الهام‌دارم‌می‌رم‌😄 خواهر:کجا‌؟ بابک:گریه‌نمی‌کنیا‌ااا خواهر:خوب‌باشه‌بگو‌کجا‌...؟؟؟😟 بابک:اسمم‌در‌اومده‌دارم‌میرم‌سوریه‌. خواهر:/گریه‌می‌کنه/ بابک‌:الهام‌گریه‌نکن‌.تورو‌خدا‌گریه‌نکن🥺گریه‌کنی‌فقط‌تصویرتون‌می‌مونه‌جلوی چشم‌من.‌فقط‌دلم‌‌پیشت‌می‌مونه‌.الهام‌من‌تصمیم‌مو‌گرفتم‌.دیگه‌چند‌سال‌بخاطر‌شما‌ زندگی‌کنم‌؟؟؟چندسال‌میخوام‌برم‌تا‌می‌گم‌میخام‌برم‌تو‌ ومامان‌شروع‌می‌کنید‌به‌گریه‌کردن‌‌بزارید‌واسه‌خودم‌باشم‌.میخوام‌واسه‌خودم‌زندگی‌ کنم‌. خواهر/بغض‌واشک/تو‌اصلا‌به‌فکر‌مامان‌هستی‌؟؟؟😖چه‌جوری‌میخوای‌به‌مامان‌بگی‌؟
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /مادرانه‌/ بابک:مامان‌دوست‌داری‌من‌به‌ارزوم‌برسم‌؟ مادر:این‌حرفا چیه...من‌از‌‌خدامه‌😢 بابک:دوست‌داری‌بابک‌ وخیلی‌خوشحال‌ببینی‌؟😉 مادر:خب‌این‌آرزوی‌هر‌مادری‌که‌بچه‌‌ش‌همیشه‌شاد‌وخوشحال‌ببینه.. بابک:بالاخره‌با‌اعزامم‌موافقت‌‌شد😍 مادر:/بی‌صبرانه‌گریه‌می‌کند/ بابک:مامان‌گریه‌نکن‌🤕دوست‌دارم‌برم،قوی‌هستم‌،هیچ‌اتفاقی‌برای‌من‌نمی‌افته‌،‌نگران‌ نباش.مادر‌میگه‌حضرت‌زینب‌(س)توی‌سوریه‌است.من‌باید‌برم‌وراه‌وبرای‌زیارت‌شما‌باز‌ کنم‌‌‌🙂 مادر:/اشک‌وبغض/من‌نمی‌زارم‌بری‌...😭 بابک‌:گریه‌نکن‌مامان‌بخند‌تا‌من‌راحت‌تر‌بتوانم‌برم‌😞 مادر:/اشک‌بغض/... بابک:مادرمن‌حضرت‌زینب(س)راتوی‌خواب‌دیدم‌دیگه‌نمی‌تونم‌اینجا‌بمونم‌باید‌سوریه‌ برم‌.این‌قضیه‌رفتنم‌هم‌مال‌امروز‌دیروز‌نیست‌مادر،من‌چند‌ماه‌که‌تصمیم‌گرفته‌ام 🙃 مادر:/اشک‌بغض‌/می‌خوای‌مادرت‌وتنها‌بزاری‌بری...!!!🥺 بابک:مادر‌همه‌ما‌اونجا‌تو‌سوریه‌ست‌،من‌برم‌سوریه‌که‌بی‌مادر‌نمی‌مونم‌،پیش‌مادر‌اصلی‌ مان‌حضرت‌زینب(س)میرم😇 /صدای‌اذان/ بابک:من‌طاقت‌دیدن‌گریه‌هاتون‌ندارم،ببخشید‌مادر‌وقت‌نمازه‌من‌میرم‌مسجد‌که‌به‌ جماعت‌برسم‌.
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /بزرگوارانه/ بابک:قبول باشه ان شاءالله. نمازگذار یک:قبول حق باشه.بابک جان برای پس فردا ان شاءالله تو مسجد خودمون تو مسجد باب الحوائج قراره به مناسبت هفته بسیج جشن بگیریم بابک:حاج رضا ببخشید من یک مدتی نیستم می خوام برم خارج از کشور😅 نمازگذاریک:آلمان دیگه ان شاءالله😉 بابک:هرچی خدا بخوادحاجی،حاج آقا حسینی من یک مدتی نیستم ما رو حلال کن🌷 نمازگذار دو:خدا ان شاءالله همه ماروبخشه😊 نمازگذارسه:بابک جان آلمان سوغاتش چیه؟ بابک:نرفتم تا حالا،نمی دونم والا🤷‍♂ نمازگذاردو:از اروپا برگشتی غربی نشی!😂 بابک:اونجاهم پرچم ایران و بالا می بریم وهم به سرزمین مادری مون افتخار می کنیم😁 نمازگذارچهار:نری حاجی مکه،برلین خوش بگذره😉 بابک:التماس دعا،مارو هم دعا کن حاجی😄 نمازگذارپنج:بابک جان دوستات دم در منتظرتن✋
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /دوستانه/ بابک:اتوبوس قرارگاه رسید؛بچه ها اگر خوبی و بدی از ما دیدید حلال کنید. رفیق یک:بابک ما انتظار نداشتیم بعنوان مدافع حرم بری😕 رفیق دو:یادته چندبار قرار بود بری ولی قسمت نمی شد😞 بابک:ولی دیگه الان قسمت شده وخدا خواسته😇 رفیق سه:خوبه اصلا استرس نداری.نسبت به بقیه خیلی ذوق وشوق داری،آماده شهادتی؟؟ بابک:شهادت توفیق می خواد.شهادت سعادت می خواد.ان شاءالله که لیاقت شو داشته باشیم😊 بابک:/خیلی خوشحال/ بلاخره ماهم رفتنی شدیم🤩 رفیق یک:رفیق هلال احمری من اینجا ماشین هستا می تونیم برگردیمااا رفیق دو:اصلا انتظار نداشتیم اسمت در بیاد😟 بابک:نه دیگه ان شاءالله که بتونم برم😁،امشب اعزام می شم😍 رفیق دو:راستی دم رفتنی یه خبر خوب دارم واست😌 بابک:چی؟؟؟؟ رفیق دو:امروز مسئول مالی اون سازمان زنگ زده حل شد. بابک:واقعا؟؟😳😍خدایی راست میگی؟؟😳🤩 رفیق یک:اگر پیگیری های تو نبود اونا حالا حالاها راضی نمی شدن😅 بابک:خدا رو هزارمرتبه شکر،کار خدا بود😍هرکاری که برای شهدا باشه خودشون هم گره گشایی می کنن رفیق دو:اجرت با شهدا رفیق😄 رفیق سه:ان شاءالله بری شهید بشی بیای.. بابک:داداش ان شاءالله شهید می شم نگران نباش😄 صدا:بابک نوری هریس...نیروی اعزامی گردان امام حسین. رفیق دو:دیگه وقتشه دارن صدات میکنن بابک🤧 رفیق یک:به نظرم اسمت جز چندتای آخر بود آره؛چون فامیلیت حرف نون بود چندتای آخربه حساب می اومدی.چون دیر خوندن؟! بابک:اول و آخر نداره عزیزم☺️مهم اینکه خدا از ما راضی باشه،من دیگه باید برم.حلالم کنید.یاعلی🙃
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /شجاعانه/ فرمانده : /با بیسیم/ منطقه بوکمال اصلا منطقه امن نداریم...😱کم مونده قیچی بشیم حاجی..😨اصلا منطقه ارومی نداریم اینجا همش گلوله میاد..انقد گرد و خاک که اصلا امکاناتی نداریم..😥از شدت گرما و گرد و خاک باید لباس هارو بتکونیم که خاک توی گلوی بچه ها نره...😓بوکمال همه جا درگیریه اصلا یک نقطه امن نداره..😫 چی؟؟..... امشب؟؟..... قراره دوتا تویوتا مهمات بیارن😮 صدای بیسیم : دوتا تویوتا از بچه های مازندران هستن ، فقط مهمات سالم برسه.... برادر خواهشا از دماغ کسی خون نیاد..😟بچه های گیلان امروز به ما رسیدند..😢. یک نفر هم هلال احمری با تشکیلاتش تا فردا به نیروهای شما ملحق میشه...به نام *بابک‌نوری‌هریس*... ولی سعی کنید جلو نبریدش...همون پشتیبانی باشه کارهای امداد و درمان بچه هارو انجام بده...🤧
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /دلاورانه/ ‌فرمانده:ماشین‌مهمات‌وسط‌راه‌مونده‌؟؟...امشب؟؟...چشم‌...یازینب‌. بابک:سلام‌حاجی فرمانده‌:سلام‌.جانم‌برادر...؟ بابک:من‌بابک‌نوری‌هستم‌🙂 فرمانده‌:خوبی‌؟کیف‌هلال‌احمر‌هم‌باهاته؟ بابک‌:بله‌همه‌چیز‌همرامه...امشب‌عملیات‌داریم‌؟ فرمانده:به‌من‌گفتن‌تا‌میشه‌بابک‌جلو‌نبرید‌ بابک:من‌تاخط‌میام‌😊 فرمانده‌:اینجا‌خط‌نداره‌از‌همه‌جا‌داره‌گلوله‌میاد‌.یه‌طرف‌حزب‌الله‌لبنان‌میزنه‌که‌ مسئولیت‌دیدبانیش‌به‌عهده‌مائه‌ویکش‌هم‌به‌عهده‌شیعه‌نوپل‌زهرا‌تیپ‌فاطمیون‌هستش‌وعواتش‌مائیم‌،ما‌امشب‌باید‌از‌سه‌نقطه‌‌بوکمال‌وبزنیم‌ بابک:آقا‌یک‌امدادگر‌باید‌با‌شما‌باشه‌یانه؟😐من‌هم‌کار‌امداد‌گری‌انجام‌می‌دم‌🙃 فرمانده:اگر‌پهلوی‌کسی‌جروح‌شد‌مداوامیکنی‌ویا‌خونی‌بند‌بیاری‌تا‌از‌منطقه‌برسونیم‌به‌ امدادگران‌سازمان‌همین‌؟دیگه‌کار‌دیگه‌ای‌نمی‌کنی‌حله‌؟🧐 بابک:چشم‌حاجی‌😅 فرمانده:رحیم‌بچه‌هارو‌جمع‌کن‌اینجا‌کار‌شون‌دارم‌.بچه‌های‌لشکر‌حضرت‌زینب‌و تیپ‌فاطمیون‌بیاین‌این‌جا‌ ...بوکمال‌به‌تدمور‌رو‌باید‌‌قطع‌کنیم‌واز‌ارتفاعات‌بالا‌سراین‌جاده‌روباید‌تصرف‌کنیم‌، دشمن‌نمی‌خواد‌اینجارو‌از‌دست‌بده‌ما‌باید‌تلفات‌سختی‌بهشون‌وارد‌کنیم‌.دوتا‌تویوتا‌ سوزکی‌وهیوندا‌مهمات‌رسیده‌برای‌ما‌متاسفانه‌وسط‌دشمن‌‌تو‌یک‌شیار‌ماشین‌مهمات‌گیر‌کرده‌اشتباه‌رفته‌سمت‌دشمن‌‌رفتن‌توی‌شیار‌،آتشی‌که‌سمتشون‌اومده‌متوجه‌شدن‌که‌راه‌واشتباه‌‌رفتن‌😩امشب‌باید‌بریم‌ماشین‌‌مهمات‌بیاریم‌،ولی‌خواهشا‌شمارو‌به‌این‌حضرت‌زینب‌از‌دماغ‌ کسی‌خون‌نیاد‌😥حضرت‌زینب‌‌پشت‌سر‌ماست‌‌قبل‌از‌این‌که‌نیروهای‌کمکی‌‌مستقر‌بشند‌،چادر‌های‌ حلال‌احمر‌راحت‌جمع‌کنید‌،امشب‌ده‌تا‌از‌بچه‌های‌ما‌باید‌از‌پشت‌خاکریزهای‌جاده‌اصلی‌ مهمات‌وبزارید‌روی‌کوله‌تون‌‌واز‌شیار‌ها‌‌بیاین‌‌بالا‌بزارین‌تو‌تویتا،‌تا‌همه‌رو‌بیاریم‌عقب‌...
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /زیرکانه/ فرمانده‌:ماشاالله‌بچه‌های‌بی‌سروصدا...ماشاالله...خدا‌خیرتون‌بده...ماشاالله.. یاعلی... ان‌شاءالله..یا‌ابوالفضل‌...همه‌رو‌بریزین‌توی‌اون‌تویتای‌مشکی...بچه‌مواظب‌جعبه‌ های‌خمپاره‌۸۰‌باشید /یکدفعه‌یکی‌از‌مهمات‌روپای‌فرمانده‌می‌افتد😬/ بابک:ببخشید...ببخشید...توروخدا‌ببخشید‌حواسم‌نبود😥 فرمانده‌:حواستو‌جمع‌کن‌پسر‌چی‌کار‌می‌کنی‌!!؟😠 بابک:ببخشید‌عمو‌شاهین‌اصلا‌حواسم‌نبود‌...ببخشید😓😔 فرمانده:مواظب‌باش‌عزیزم‌این‌پارو‌نیاز‌دارم‌😣 بابک‌:ببخشید‌معذرت‌می‌خوام‌😭 فرمانده:بابک‌گفتم‌تو‌نیا‌گوش‌نمی‌کنی‌برو‌به‌بچه‌ها‌کمک‌کن...ولش‌کن‌...بدوئید‌بدوئید...سریعتر. بابک:بخشید‌ی‌حاجی‌😣 فرمانده:آقا‌تو‌منو‌خفه‌کردی😐؟؟!...ول‌کن‌دیگه‌مایه‌دادی‌زدیم‌تموم‌شد‌ورفت‌🙄
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ ‌/نجوای شبانه‌/ همرزم یک:چقدرسرده،خدایی این چادرهای هلال احمرجواب نمیده تو این هوا🥶 همرزم دو:بچه ها بابک کو؟؟🤔 همرزم سه:حتما با تیمش رفت دیده بانی🥱 همرزم یک:امشب که نوبت تیم عارفه🤦‍♂ همرزم دو:ساعت چنده؟ همرزم یک:3:30 همرزم سه:حتما رفته دستشویی همرزم یک:نه بابا رفته حموم🤦‍♂ همرزم دو:این وقت شب مومن...؟؟😐😑🤣😂 همرزم سه:آخه خیلی به تمیزی اهمیت میده😅 همرزم یک:حتما داره لباساشو اتو میکنه😊 همرزم دو:چی میگی داداش؟؟😳مگه میخواد بره مهمونی😂 همرزم یک:من برم ببینم کجاست🤫 همرزم سه:خب الان میاد دیگه بگیر بخواب. همرزم دو:نگرانش شدم الان میام😪 /می بینه که بابک بیرون قرارگاه پتو روی دوش انداخته داره نمازشب می خونه🥺/
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /عاشقانه/ همرزم‌:چطوری‌بچه‌محل؟😉خوبی‌الحمدالله؛ بابک:الحمدالله😅 همرزم:بچه‌های‌عدوات‌وبچه‌های‌ضد‌زره‌کجا‌رفتن‌؟ بابک:رفتن‌شناسایی‌برای‌عملیات‌فردا🙂 همرزم‌:ان‌شاءالله‌فردا‌با‌توسل‌به‌حضرت‌زینب‌روستاهای‌بو‌کمال‌آزاد‌می‌کنیم‌✌️ بابک:ان‌شاءلله همرزم:بابک‌تو‌برای‌آینده‌چه‌تصمیمی‌گرفتی‌؟ بابک:برای‌آینده‌حالا‌‌یه‌خورده‌‌دارم‌فکر‌می‌کنم‌،دارم‌همین‌جا‌تصمیم‌میگیرم😄 همرزم‌:انگا‌ر یه‌چیزی‌هست؟؟🧐🤨 بابک:یه‌چیزی‌توی‌ذهن‌من‌می‌چرخه‌🙁 همرزم‌:خب‌چیه؟ بابک‌:مسجد‌باب‌احوائج‌مسجد‌آذری‌زبان‌های‌شهر‌رشت‌‌یه‌‌شهید‌باید‌بده‌... همرزم:تو‌می‌خوای‌شهید‌بشی!؟😐 بابک/‌سرش‌را‌پائین‌می‌اندازه/آره‌دیگه‌فکر‌کنم‌نوبت‌منه‌😞 همرزم‌:هرچی‌خدا‌بخواد‌همون‌می‌شه‌بابک‌جان.برای‌عملیات‌فردا‌تامین‌جاده‌با‌کیه‌؟ بابک‌:من‌و‌عارف
💙🥺🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /‌مجاهدانه/ بابک: /آهنگ‌موبایل‌اش‌درحال‌پخش‌است ‌و دارد گوش میکند/ همرزم:‌/درحال‌فیلم‌ برداری ‌با‌گوشی‌/سلام‌بابک‌ عزیزم. بابک: سلام‌خوبی؟/آهنگ ‌موبایل ‌را‌قطع ‌می‌کند‌/فیلمه؟ همرزم:بله بله داریم فیلم برداری میکنم ‌. بابک:سلام‌عزض ‌می کنم‌ به هرکی که این فیلم و می بینه‌.اگه ما بودیم که بودیم اگه نبودیم این فیلمو ببینید شما. همرزم :ان شاءالله. بابک:ان شاءالله. همرزم‌:چکار ‌میکنید بابک جان ؟چند وقت تو منطقه مستقرید؟چه کار‌هایی کردید؟؟ بابک:الان‌ نزدیک بیست وشش هفت روزه که اومدیم داخل خاک سوریه، دوروز که توی این موضع هستیم .تا‌مین جاده داریم بکی از دهات های اطراف بوکمال ومی گیریم واز اونجا وارد باکمال می شیم برای گرفتن اونجا از دست داعشی های تکفری،انشاءالله که نابود کنیم اینارو واز ریشه کنده بشن اینا . همرزم :ان‌شاءلله بابک:من یه پیام دارم برای کسایی‌که توی ایران فکر می کنن ما اینجا هستیم و یه حرفایی به ما میزند که نا مربوطه ‌عزیز ای ما ،ما اینجا هستیم ‌.مااینجا هستیم برای این که داعشی های تکفری وارد خاک ما نشن‌.ما اینجا هستیم واسه این که از ناموس خودمون دفاع بکنیم ‌.ما اینجا هستیم چون از اعتقاداتمان دفاع بکنیم.آره عزیز ای من شما هم نمی گید مدافع بشار‌اسد‌،ما مدافعان حرمیم ‌.ما مدافعان ناموس کشور مونیم عزیز ای منید.یاعلی. همرزم‌:یاعلی. زنده باشی از خودمم بگیر.منم عارف کاید خورده هستم ‌.با بچه ها اینجا هستیم به هرحال تامین می‌کنیم .ان‌شاءالله همه تون در پناه امام زمان و حضرت زینب باشید .برای همه مردم ایران چه کسانی که با ما موافق و چه کسانی که با مخالفن آرزوی خوشبختی میکنم .بخدا ازصمیم‌قلب می‌گم .ماجون مون وفدای همه شون می کنیم ،فدای رهبرمون فدای وطن مون فدای اسلام فدای اهل بیت فدای مردم عزیزمون،چه مخالفین و چه موافقین همه دوست داریم بخدا.‌همه تو قلب ما جادارن‌.یاعلی. همرزم:ممنونم بابک جان ‌./گوشی را از بابک می گیرد/
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌بیست‌ودوم🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /زیرکانه/ فرمانده‌:ماش
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /نجوای شبانه/ همرزم یک:چقدر سرده🥶خدایی از چادر های حلال احمر جواب نمیده تو این هوا. همرزم دو: بچه ها بابک کو؟؟🧐 همرزم سه:حتما با تیمش رفته دیده بانی همرزم یک:امشب نوبت تیم عارف بود😄 همرزم دو: ساعت چنده؟؟🧐 همرزم یک: 3:30 همرزم سه:حتما رفته دست شویی.😁 همرزم یک: نه بابا رفته حمام😂 همرزم دو: آخه این وقت مومن؟؟!😐 همرزم سه:آخه خیلی به تمیزی اهمیت میده. 😄 همرزم یک:حتما داره لباساش و اتو میکنه همرزم دو: چی میگی داداش مگه میخواد بره مهمونی!🙄😶 همرزم یک:من برم ببینم کجاست. همرزم سه:الان میاد دیگه بگیر بخواب.😴 همرزم دو:نگرانش شدم الان میام.☺️ میبینند که بابک بیرون قرارگاه پتو روی دوش انداخته دارد نماز شب میخواند🙂
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌بیست‌وسوم🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /نجوای شبانه/ همرزم یک:چ
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /عاشقانه/ همرزم:چطوری بچه محل،خوبی الحمدالله؟؟😉 بابک:الحمدالله😊 همرزم:بچه های عدوات کجا رفتن؟؟🧐 بابک: رفتن شناسایی برای عملیات فردا همرزم: ان شاءالله فردا با توسل به حضرت زینب روستاهای بوکمال رو آزاد میکنیم😎😇 بابک:ان شاءالله ☺️ همرزم:بابک تو برای آینده چه تضمینی گرفتی؟🤓 بابک:برای آینده یه خورده دارم فک میکنم🤔دارم همین جا تصمیم میگیرم🙂 همرزم: انگار یه چیزی هست؟؟😜 بابک:یه چیزی تو ذهنم می چرخه😄 همرزم:خب چی؟؟🧐 بابک:مسجد باب الحوائج اذری زبان های رشت یه شهید باید بده🙃 همرزم: تو میخوای شهید شی؟؟😳 بابک: اره دیگه فک کنم نوبت منه😅 همرزم: هرچی خدا بخواد همون میشه راستی برای عملیات فردا تامین جاده با کیه؟؟ بابک: منو عارف. ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌بیست‌وچهارم🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /عاشقانه/ همرزم:چطوری ب
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /مجاهدانه/ بابک /آهنگ موبایلش در حال🎵 پخش است و دارد گوش می‌کند.. عارف /در حال فیلمبرداری با گوشی : سلام بابک عزیزم🙃 بابک:سلام خوبی،فیلمه؟؟🧐 عارف:بله بله دارم فیلمبرداری می‌کنم 🎥🤓 بابک:سلام عرض میکنم به هرکی که داره این فیلم رو میبینه،اگه ما بودیم که بودیم اگه نبودیم این فیلم رو ببینید..😅 عارف: ان شاءالله بابک:ان شاءالله 🌿 عارف:چکار میکنی بابک جان؟؟چند وقته تو منطقه مستقرید چکار کردید؟🤔 بابک:الان نزدیک ۲۶,۲۷ روزه که اومدیم داخل خاک سوریه، دو روزه تو این موضع هستیم،در حال تامین جاده ایم برای اینکه بچه هارو کسی اذیت نکنه،بچه ها تو عملیاتن که داریم یکی از ده هات بوکمال رو میگیریم و از اونجا وارد بوکمال میشیم برای گرفتنش از داعش های تکفیری ان شاءالله که از ریشه نابود بشن🤲🏻😊 عارف:ان شاءالله☺️ بابک: من یک پیام دارم برای کسایی که تو ایرانن و فک میکنن ما اینجا هستیم و یک حرفایی میزنن که نامربوطه، عزیزای ما، ما اینجا هستیم، برای اینکه این داعش های تکفیری وارد خاک ما نشن اینجا هستیم که از ناموسمون دفاع کنیم، اینجا هستیم چون از اعتقاداتمون دفاع بکنیم😎 اره عزیزای من ما مدافعان حرمیم،مدافع ناموس کشوریم🧕🏻، عزیزای منید یاعلی☺️ عارف: یاعلی،زنده باشی، ازخودمم بگم یکم😄 منم عارف کاید خورده هستم،با بچه ها اینجاییم ان شاءالله همه تون در پناه امام زمان و حضرت زینب موفق و موید باشید😇برای همه مردم ایران چه کسایی که موافق یا مخالف ما هستند آرزوی خوشبختی میکنم🙂،به خدا از صمیم قلب میگم😅،ما جونمون رو فدای شما میکنیم🥀 فدای وطنمون رهبرمون و فدای اهل بیت و مردم عزیزمون هستیم✨ همه تو قلب ما جای دارید❤️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌بیست‌وپنجم🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /مجاهدانه/ بابک /آهنگ مو
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /ملتمسانه/ بابک:(سر سجاده نماز):📿 یا امام رضا من اینجا هستم با تو دارم یه عهدی میبندم✋🏻 من از ناموس تو و ناموس این ملت دفاع می کنم🧕🏻 که دیگران تو آرامش و آسایش باشند🌱 یا ضامن آهو به ما قدرت و نیرو بده💪🏻 که برای دفاع از مادرمون حضرت زینب کم نیاریم😓 یا امام رضا این سعادت را نصیبم کن که شهید بشم🕊 و قدم در مسیر شهدای ۸ سال دفاع مقدس بذارم.👣🚶‍♂ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌بیست‌وششم🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /ملتمسانه/ بابک:(سر سجاده
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /شور انگیز/ همرزم:بابک چی می‌نویسی, عاشقی ها!😜😉 بابک:هی عمو شاهین..😄 همرزم: من بیام چی می‌نویسی👀🤨 بابک: بعدا می‌خونی عمو شاهین🙃 همرزم:یا خودش میاد یا نامش 😉 نگران نباش😁 بابک: ان شاءالله خیره☺️ همرزم: بابک بعد از ظهر باید بریم بوکمال امشب عملیات داریم🌪💥 بابک: من امادم حاجی😊 همرزم:وسایل امدادت امادس؟چیزی کم و کسر نداری؟؟🤔 بابک : نه عمو شاهین همرزم:اگه کم و کسر داشتی به بچه ها بگو🌿 بابک:چشم😊 همرزم: راستی بابک جان وقت کردی یک زنگ به پدرت بزن. ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌بیست‌وهفتم🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /شور انگیز/ همرزم:بابک چی
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /پدرانه/ بابک:سلام بابا خوبی؟ پدر: سلام پسرم😃 شکر خدا🤲🏻 تو خوبی ؟؟ کجایی؟؟🤔 بابک: اومدیم دمشق پابوس خانوم زینب(س)😊 پدر: خوش به سعادتت😞 خیلی مواظب خودت باش👌🏻 بابک: شما کجایی؟؟🧐 پدر: من از تهران داشتم برمیگشتم رشت که به مشهد برم، موفق به دیدار وزیر شدم پس از توافق با خودش و معاونش تصمیم بر این شد که مدیریت یکی از مجموعه‌های وزارتخانه‌ها تو مشهد به عهده بگیرم، بابک جان خدا را شکر دعاهایی که در حق پدر از کردی مستجاب شد🤲🏻و هفته آینده برای معارفه به مشهد مقدس می‌روم☘✨ بابک: بابا از هواپیما پیاده شدی مستقیم برو حرم از طرف من دو رکعت نماز بخون برام خیلی دعا کن🥀 پدر:پسرم.. عزیزم، قربونت بشم☺️تو باید برای ما دعا کنی😭 بابک جان تو پیش خدا پاک تری،تو این غریبی حضرت زینب و رقیه به شام رفتی تا اونا احساس غریبی نکنند پس تو باید دعامون کنی چون دعای تو زودتر مستجاب میشه📿🤲🏻 بابک: بابا..؟😞 پدر:جانم پسرم؟ بابک: از دوستای شهیدت بخواه که شفاعت منو بکنن😔 پدر:(با بغض)دعا گوت هستم سر نماز مواظب خودت باش☺️ بابک: چشم پدر: بابک جان من برم خدا به همراهت باشه پسرم بابک: خداحافظ دعا یادت نره🌸🍂 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌بیست‌وهشتم🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /پدرانه/ بابک:سلام بابا خ
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /فروتنانه/ همرزم یک:مخلص بچه های مازندران😎 همرزم دو:بابک کو پس؟؟🧐 همرزم سه:داره زخم یکی از بچه هارو مداوا می‌کنه..😊 همرزم یک: به به چه بوی خوبی میاد😋🤩 همرزم دو: گوشت کباب کردید؟🥩 همرزم سه: گوشت از کجا🧐 همرزم چهار: یه سهمیه گوشت امروز از بچه های فاطیون بهمون رسید. همرزم دو: آقا برای ما هم نگه دارین داریم از گشنگی تلف میشیم😕😓 همرزم یک: این استخوان هارو بزارید کنار همرزم سه: تو این بیابون سیخ از کجا🤔😄 همرزم چهار: سیخ مال همین سمبه های کلاش همرزم دو:بابک هم رسید😃 بیا سر سفره داداش😋 بابک: ما که لیاقت گوشت نداریم این استخوان ها رو میخوریم😄 اون آب گوشت و بیارید با نون خشک تیلیت کنیم میخوریم همرزم سه: بابک غذا اندازه کافی هست میرسه به همه داداش😅 بابک: سیر میشم با این...😊 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌بیست‌ونهم🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /فروتنانه/ همرزم یک:مخلص ب
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /جانانه/ همرزم یک:هوا چقدر سرده..😮 همرزم دو: این پتو رو بپیج دوره خودت..🍂 همرزم سه: سرما برای ما معنی نداره پرچم و ببر بالا✌️🏻😎 همرزم یک: پرچم تیم موشکی همیشه بالاس💥✨ همرزم دو: ساعت چنده؟🤔 همرزم یک:۱۲ همرزم سه: بچه ها... بچه ها برق یکی از اتاق ها روشن شد..🧐 همرزم دو: کدوم یکی؟؟ همرزم سه: اون ساختمون چپی که به جاده اصلی چسبیده. همرزم یک: بیسیم بزن حاجی ببین دستور چیه!؟ (ماشین گشت فرماندهی سر می‌رسد) همرزم یک: بچه ها حاجی اومد بیسیم نمی‌خواد. فرمانده: سلام بچه ها ✋🏻 خسته نباشید و خدا قوت😎 چه خبر بچه ها ؟ همرزم دو: حاجی دشمن و تو یک نقطه پیدا کردیم. فرمانده : کدوم ساختمون؟؟🏚 همرزم دو: تو یکی از ساختمون های چسبیده به جاده اصلی تو اون اتاق گرما میزنه بیرون برق روشنه میبینی حاجی؟؟💡🔦 همرزم یک: شلیک کنیم ؟؟🔫 فرمانده: نه نباید شلیک کنیم و جامون رو لو بدیم باید بزاریم پخش شن ببینیم چکار میخوان بکنن شما فقط تعقیبشون کنید. همرزم سه:چشم حاجی. فرمانده: دشمن رو زیر نظر داشته باشید نباید منطقه ما لو بره تا دم دمای صبح بمونید بعدش برین منطقه برای استراحت،چند تا نیروی تازه نفس میفرسم دیده بان بمونه،نیرو های اطلاعات و فردا میفرسم برای شناسایی.🖇🔎 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌سی‌ام🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /جانانه/ همرزم یک:هوا چقدر سرد
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /شهادت وارانه/ همرزم یک: داداش یک نوشابه میری سر کوچه بخری؟😁 همرزم دو:بامزه😂 پارچ آب و بده اینور🤨 همرزم یک: عجب ناهاری شده😋 بابک: داداش برنج برام کم بکش که برای بقیه بمونه🍚😄 ( ناگهان😨خمپاره ای می آید وسط سفره😱خاک وحشتناکی بلند می‌شود🌪حمله ای از سوی داعش صورت می‌گیرد😓) صدای بیسیم:آقا چی شد؟؟😦 بابک: یا زهرا... یا زینب..🥀🍂 همرزم دو: بیاین کمک...بیاین اونور😭 همرزم یک: کمک کنید بابک و بزاریم آمبولانس🚑 همرزم دو: یا خدا یا مهدی😞😥 در آمبولانس👇🏻 فرمانده / سر بابک رو میگذارد روی زانویش 😭 بابک هیچی نیست ( با گریه و بغض) انقدر دوست های ما بودن که دست و پاشون قطع شدن چیزی نیست خوب میشی😄😭 بابک:( به سختی😓)عمو شاهین یک تماس با بابام بگیر فرمانده: نگران نباش داریم میریم بیمارستان حرف نزد خون داره ازت میره🤫 بابک: عمو جان به مادرم بگو منو ببخشه یک بار فقط به حرفش گوش ندادم😭😣 بگید منو حلال کنه... مادرم دوست داشت من زن بگیرم... دوست داشت عروسی منو ببینه..😞 فرمانده: ان شاءالله میری رشت دل مدرتو شاد می‌کنی.😊 بابک : به پدر و مادرم بگید منو حلال کنه ...یا زینب.. یا مهدی..🕊🥀 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
💙#قسمت‌سی‌ویکم🌷 💙#شهید‌_لاکچری🌷 💫#تقدیم‌نگاهتون😍 💫#به‌قلم‌امین‌ربیعی✍ /شهادت وارانه/ همرزم یک: داد
💙🌷 💙🌷 💫😍 💫✍ /وصیت‌نامه/ ✍اینجانب بابک نوری هریس 🍃فرزند محمد 🌺به تو حسادت میکنند ، تو مکن. 🌺تو را تکذیب میکنند ، آرام باش. 🌸تو را میستایند ، فریب مخور. 🌸تو را نکوهش میکنند ، شکوه مکن. 🌼مردم از تو بد میگویند ، اندوهگین مشو. 🌼همه مردم تو را نیک میخوانند ، مسرور مباش... 💞آنگاه از ما خواهی بود.💞 حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت ( از امام پنجم )💚 🌻خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی بقدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟✨ 🍃خدایا گناه های من را ببخش ، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتی که مرا نبخشیدی از این دنیا مبر. 🦋تا وقتی که راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم. 💫مادرم جانم به قربان پاهایت که بخاطر دویدن برای به کمال رسیدن فرزندانت آسیب دیده میشود ، در نبود من اشکهایت را سرازیر مکن. 🌻من با خدای خود عهدی بسته ام که تا مرا نیامرزید مرا از این دنیا مبرد. 🍂مادرم برای من دعا کن ، ولی اشکهایت را روان مکن که به خدای من قسم راضی به اشکهایت نیستم. 💫خواهران خوبتر از جانم من نمیدانم وقتی حسین (ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی می کشید، ولی میدانم حس او به زینب (س) چه بوده. ✨عزیزان من حالا دستهایی بلند شده و زینب هایی غریب و تنها مانده اند و حسینی در میدان نیست. 💚امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ادامه دهیم و از زینب های زمانه و حرم او دفاع کنیم. 💢برادرانم در نبود من مسئولیت شما سنگینتر شده ، حالا شما عشق و محبت❣ مرا به دیگران باید بدهید . زیرا من عاشق خانواده ام، اطرافیانم ، شهرم ، 🇮🇷وطنم و... بوده ام و شما خود من هستید در جسمی دیگر.🌱 🔆پدرم تو هم روزی در جبهه حق علیه باطل از زینب های مملکت دفاع کردی ، شما دعا کن که با دوستان شهیدت محشور شوم... ♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄