قسمت دوم زندگينامه زكريا و يحيي ع 🌺🕸🌺🌺🕸🌺🕸 گفتار مریم و مشاهده نعمتهای خداوند و الطاف و عنایات حضرت احدیت زکریا را در وضع جدیدی قرار داد و و او را در فکر عمیقی فرو برد . خداوندی که تا این حد نسبت به بندگانش مهربان است که برای آنها روزی بی حساب می فرستد و آنان را غوطه ور در احسان خود می سازد ممکن است به این پیر سالخورده هم با همه ضعف و نا توانی که دارد نظر لطفی کند و در سنین پیری او را فرزندی دهد آری : باید چاره این کار را از خدا خواست ، و حل این مشکل را از او تقاضا کرد . 🌴🌸🌴🌸🌴🌸 در همان شب در محراب عبادت دست به دعا برداشت و گفت : ( رب لاتذرنی فردا و انت خیر الوارثین ) پروردگارا ! مرا تنها مگذار و فرزندی به من عنایت کن که جانشین و وارث من باشد 🌻☘🌻☘🌻☘ مقام و منزلت زکریا ، اقتضا می کرد که دعایش به اجابت برسد و درخواستش پذیرفته درگاه خدا شود و به همین جهت هنوز در محراب بود که فرشتگان به او خبر دادند که خداوند پسری به نام یحیی به او عنایت خواهد کرد . 🌻🍀🌻🍀🌻🍀 روزها یکی پس از دیگری گذشت و آثار حمل در همسر زکریا آشکار شد و پس از پایان دوره حمل ، خداوند پسری زیبا ، پاک و خردمند به او عطا فرمود .پسری که در کودکی ، علم و حمکت به او داده شد و بعد هم به مقام شامخ نبوت مفتخر گردید . ☘🌻☘🌻☘🌻 این پسر ، یحیی بود که در دوران طفولیت ، عاشق عبادت پروردگار شد و از شدت عبادت و گریه از خوف خدا ، بدنش ضعیف و لاغر گردیده بود . یحیی به امور دین کاملا آشنا و از اصول و فروع احکام تورات مطلع بود . . مشکلات دینی مردم را حل می کرد و مسائل دین را به آنان می آموخت . او در امر دین و رهبری خلایق ، بسی جدی و کوشا بود . 🌻🌸🌻🌸🌻🌸 اگر می دید مردم مرتکب گناه می شوند ، سخت ناراحت و غضبناک می شد و برای جلوگیری از آن ، اقدام می کرد . ادامه داستان در قسمت بعد .... 🍃 🌸🍃 @kodak_novjavan1399