ازخانہ‌ڪہ‌آمدبیرون،ڪیسہ‌اۍ‌همراهش بود.مے‌رفت‌سمت‌باغ‌ها. عـلے؏‌باغبانے‌مے‌ڪردبراۍ‌امرارمعاش خودش‌وڪمڪ‌بہ‌فقرا! یڪے‌بہ‌بارِ‌همراه‌امام‌اشاره‌ڪرد‌وگفت: _یاعلے!چہ‌چیزۍهمراه‌دارۍ؟ عـلے‌نگاهے‌بہ‌بارش‌ڪردولبخندۍ‌زد: _درخت‌خرما،ان‌شا‌اللھ نگاه‌مردمات‌ماندروۍ‌لب‌وچشم‌امام‌وبعد ازلحظہ‌اۍ‌پرسید: _درخت‌خرما؟! امام‌باهمان‌لبخندازڪنارمردگذشت. چندسال‌بعد،یڪ‌نخلستان،پاسخ‌سؤالش شد.هستہ‌هاۍ‌خرمایے‌ڪہ‌امام‌هرباربرد ومے‌ڪاشت‌وگاهے‌ڪنارش‌دورڪعت نمازهم‌میخواند. شایدخرماهایے‌ڪہ‌الان‌درمدینہ،ازدست شیعیان‌میخورۍ،خرماۍ‌نخل‌هایے‌باشد ڪہ‌عـلے؏‌بہ‌ثمرنشانده‌است. هنوزهم‌همہ‌مهمان‌سفره‌باڪرامت‌و محبت‌اویند. 🚫