کوچه شهدا✔️
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت هــفـدهــم (از مـنـبـر بـ
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت هـجـدهــم (دل شـڪـسـته) دلم سوخته بود و از درون له شده بودم … عشق و صبر تمام این سال هاے من، ریز ریز شده بود … تازه فهمیده بودم علت ازدواجش با من، علاقه نبود … مے خواست به همه فخر بفروشه … همون طور ڪه فخر مدرڪش رو ڪه از ڪشور من گرفته بود به همه مے فروخت … مے خواست پز بده ڪه یه زن خارجے داره … باورم نمے شد … تازه تمام اون ڪارها، حرف ها و رفتارهاش برام مفهوم پیدا ڪرده بود … تازه قسمت هاے گمشده این پازل رو پیدا ڪرده بودم … و بدتر از همه … به گذشته من هم اهانت ڪرد … شاید جامعه ما، از هر حیث آزاد بود … اما در بین ما هم هنجارهاے اخلاقے وجود داشت … هنجارهایے ڪه من به تک تڪش پایبند بودم ... با صداے بلند وسط خونه گریه مے ڪردم … به حدے دلم سوخته بود و شخصیتم شڪسته شده بود ڪه خارج از تحمل من بود … گریه مے ڪردم و با خدا حرف مے زدم … – خدایا! من غریبم … تنها توے ڪشورے ڪه هیچ جایے براے رفتن ندارم … اسی دست آدمے ڪه بویے از محبت و انسانیت نبرده … خدایا! تو رو به عزیزترین و پاک ترین بندگانت قسم میدم؛ ڪمڪم ڪن … ڪمے آروم تر شدم … اومدم از جا بلند بشم ڪه درد شدیدے توے شڪمم پیچید … اونقدر ڪه قدرت تڪان خوردن رو ازم گرفت … به زحمت خودم رو به تلفن رسوندم … هر چقدر به متین زنگ زدم جواب نداد … چاره اے نبود … به پدرش زنگ زدم... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯