خاطره: وقتی ایرج به جبهه شد و در خانه حضور نداشت ، انگار همه چیز خانه را با خود برده بود، در نامه های فراوانی به من و پدر مادرش می نوشت و می فرستاد، بعد از 45 روز به مرخصی آمد، هفت روز پیش ما ماند در این چند روز به دیدار همکاران خود و رفت و از آن ها حلالیت طلبید.( سرپرست تیم فوتبال بود ) وقتی می‌خواست دوباره به اعزام شود دست از او نمی کشید و مدام گریه می کرد، ایرج به او گفت که برگردد خانه و قول داد زود برگردد. ولی نیامد 😔.و سرانجام شوهرم در به رسید. راوی:فاطمه دودانگه ( ) ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────