🧔🏻♂تنبل احمد مرد خیلی تنبلی بود. آنقدر بیرون نرفته بود که همه فکرمی کردند که او از آفتاب می ترسد.
👩🏻روزی از روزها همسر تنبل احمد که از دست شوهرش خسته شده بود فکری به سرش زد.
🥧او به بازار رفت و تعداد زیادی کلوچه خرید و کلوچه ها را توی حیات پخش کرد.
🔎موضوعات قصه
#تنبلی
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸
@koodak_iranseda
🔸
@koodak_iranseda