🖤 (س) ● دوستانش روایت کرده‌اند که قصد داشتند تابلوهایی با عنوان «یا فاطمة الزهرا (س)» بنویسند و به اتاق‌های دانشکده نصب کنند. بعضی از دانشجوها می‌گفتند: «این کارها جاش اینجا نیست.» اما موافق نبود و می گفت: «اتفاقا جاش همین جاست. باید این دانشگاه را با (ع) ضمانت کنیم.» ● دکتر خیلی روی زمان کلاس حساس بود و اصرار داشت که از تمام لحظات برای تدریس استفاده کند. اما روزهایی که به نام اهل بیت (علیهم السلام) گره خورده بود، قاعده‌اش فرق می‌کرد. روز شهادت (س) چند کتاب عربی و فارسی همراه خود می‌آورد و نیم ساعت درباره اهل بیت (علیهم سلام) صحبت کرد. ● یکی از روزها نمی دانم در ذهنش چه گذشت که شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. دکتر های‌های گریه می‌کرد و ما هاج و واج او را نگاه می‌کردیم. 🖤 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄