🔹شهر مقلدها🔹 ✍ آيت‌الله العظمی جعفر سبحانی مردان بزرگ آزادانه فکر می کنند، رهائی از بند و قید دیگران را کلید طلائی موفقیت خود می شمارند و می گویند تقلید در امور فردی و اجتماعی انتحار و خودکشی است. در گذشته گرمابه های ایران با شیپور و بوق مجهز بود. گرمابه داران برای آگاه ساختن مردم از باز شدن گرمابه، یک ساعت پیش از طلوع صبح شیپور می زدند. اتفاقا روزی در یکی از شهرها شیپور حمام گم و یا خراب شد. گرمابه دار با زحمت زیادی بوقی را با قیمت گرانی تهیه کرد و کار خود را انجام داد. مرد غریبی که تازه وارد آن شهر شده بود از دیدن این وضع خوشحال شد، زیرا دید که در آنجا جنس یک ریالی را می توان ده ریال فروخت. فورا تصمیم گرفت که تعداد زیادی شیپور بخرد و به این نقطه حمل کند تا ده برابر سود کند. مال التجاره خویش را وارد میدان بزرگ آن شهر کرد و انتظار داشت در نخستین لحظه مردم برای خریدن شیپورها سر و دست بشکنند. ولی او هر چه توقف کرد کسی از او احوالی نپرسید. بازرگان ثروتمندی که عصا به دست از آن میدان عبور می کرد علت نقل این همه بوق را از آن مرد غریب پرسید. وی سرگذشت خود را به او بازگو کرد. بازرگان خردمند از حماقت و ابلهی او در شگفت فرو ماند و گفت: تو آخر فکر نکردی این شهر دو حمام بیش ندارد و این همه شیپور در اینجا به فروش نمی رسد؟! مرد غریب پرسید: چه کار می توانی انجام بدهی؟! بازرگان جواب داد: دیگر این کار به تو مربوط نیست. همین اندازه بدان مردم اینجا مقلد و بی فکرند و من از این نقطه ضعف آنها به نفع تو استفاده خواهم کرد. سپس یک دانه بوق به امانت از او گرفت و به دست نوکرش سپرد تا به خانه او برساند. بامدادان این مرد سرشناس و ثروتمند به جای عصا بوق را به دست گرفت و تکیه زنان بر بوق، راه تجارتخانه را پیمود. شیوه این بازرگان توجه مردم را جلب کرد و با خود گفتند لابد رمز موفقیت این مرد در زندگی و بازرگانی همین نوع کارهای اوست. دسته ای نیز این نظر را تایید کردند و غلغله ای در شهر مقلدها راه افتاد. مردم مشغول خریدن بوق شدند و چیزی نگذشت که تمام بوق ها بفروش رسید. بازرگان پیر، برای رسیدگی به وضع نقشه خود، تماس مجددی با آن مرد غریب گرفت و مطلع شد که همه شیپورها به فروش رفته است. سپس پیغام داد که هر چه زودتر از این شهر بیرون رود؛ زیرا نقشه دگرگون خواهد شد. فردای آن روز بازرگان قد خمیده، بار دیگر به جای بوق، عصا به دست گرفت و به حجره رفت. مردم از کار و کرده خود پشیمان شدند و فهمیدند که فریب تقلید کورکورانه خویش را خورده اند. نه عصا رمز موفقیت بود، و نه بوق، بقول مولوی: ◽️خلق را تقلیدشان بر باد داد ◾️ای دو صد لعنت بر این تقلید باد همچنان که فرد باید خالق و نقشه کش باشد و جوهر شخصیت خود را بیرون بریزد، اجتماع نیز تا روح خالقیت و پیشروی در خود احراز نکند و دنباله روی را کنار نگذارد، هرگز کامیابی های اجتماعی و دسته جمعی نصیب آن نخواهد گردید. 📚 رمز پیروزی مردان بزرگ، ص ۷۴ - ۷۷ ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin