#خاطره✨
|ازبچگینترسبود|
آرمان از بچگی خیلی نترس بود. یک روز با هم رفتیم استخر(حدوداً سه چهار سالش بود). آمد سمت لبه استخر، گفتم: آرمان جلو نرو، میافتی ها!
با همان زبان بچگانهاش گفت: میله رو گرفتم نیفتم... همین که آمد بشیند ، سر خورد و افتاد در آب .
من پریدم و آرمان را از آب بیرون آوردم . وقتی حالش جا آمد ، انگار نه انگار که ترسیده باشد ، میخندید و میگفت: بابای چقدر آب خوردم!
_بهروایتازپدرِبزرگوارِشهید
━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━
«
#دوستی_با_شهدا»
📲join ➣
@lover_shohada ❤️
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹