💠 جلوه ها می کند رهبر ، اما بی خبرانیم هنوز.... 🔰 پرده اول ✳️ سال سوم هجری بود ، 3 سال از هجرت پیامبر (ص) به مدینه می گذشت. در سال قبل ، مشرکین مکه ، شکست سنگینی از 313 نفر یار اسلام در جنگ بدر ، خوردند ، جنگی که در آن تعداد اسب های مسلمین فقط یک عدد بود !!! و تعداد شمشیر داران هم در حد انگشتان دست !!! اما این دست های خالی از سلاح، ایمانی داشت که تعداد و وزنش را احدی جز خدا نتوان برشمردن ... مشرکین که هنوز تلخی شکست بدر برای آنها نمرده بود و مدام آن ها را که غرق در تعصب عربی خود بودند و هرگز شکست را برای خود محتمل نمی دانستند ، می آزرد، در پی طرح ریزی نقشه ای بودند که سپاه اسلام را غافلگیر کنند و به قول خود ، انتقام بگیرند و بشکنند کمر اسلام را ، چه شکستنی !!! این بار همه چیز را آماده کردند، نیروی زیاد ، پول زیاد ، آذوقه زیاد ، شتران زیاد برای غذای لشکر ، زنان رقاصه و آوازه خوان برای مثلا انگیزه روحی دادن ، و.... حرکتی انجام دادند در نوع خود بزرگ ، برای شکست اسلام بزرگتر از خودشان و افکارشان. 🌀 پیامبر (ص) از طریق جبرئیل امین ، با خبر شد از توطئه آنان. افراد لشکری را از نزدیکان و غیره ، از امیران و سربازان ، فراخوان داد برای شور و مشورت . " و امرهم شوری بینهم " . او رسول خدا بود و معصوم از هر اشتباه، اما رای مردم برای او اهمیت داشت ، چه اهمیت داشتنی! آن رسول خاتم فرمود در شهر می مانیم و سنگر ایجاد می کنیم و می جنگیم ، چرا که مشرکین توانایی جنگ شهری ندارند . توانایی کوچه به کوچه گشتن ندارند ، زمین گیرشان می کنیم اما... عده ای بلند شدند و گفتند ما در جنگ بدر نبودیم، حالا می خواهیم جبران کنیم، به ما دستور می دهی در شهر باشیم؟ نه پیامبر خدا ، به خدا قسم نه ، می رویم خارج شهر و دمار از روزگار آنها در می آوریم ، چه در آوردنی! مقداد بلند شد و حرف پیامبر را تائید کرد اما تعداد مخالفین نظر پیامبر ، بیشتر بود.آنگاه پیامبر خدا (ص) به درون خانه رفتند و لباس رزم پوشیدند برای خروج از شهر. برای انجام نظری مخالف نظر خودشان، اما احترام به رای مردم ! 🌀 با آنکه پیامبر گام در مسیری می گذاشت که مخالف رای خویش بود و می دانست موفقیت در آن نیست، اما برای ایجاد موفقیت در آن، تدبیری چاره کرد. 👈 چرا که اگر مردم یک جامعه ، بر خلاف نظر رهبر خود ، مسیری دیگر را انتخاب کنند ، اگر بعد آن به حرف رهبر جامعه عمل کنند، خدای متعال قطعا راه خروج پر سلامت و پر صلابت از آن راه غلط را به آن ها نشان خواهد داد.👉 . پیامبر (ص) تدبیر کردند که اولا در دامنه کوه آرایش جنگی بگیرند تا خود کوه ، مانع از حرکت از پشت دشمن بشود ، ثانیا یک تنگه ای وجود داشت که دیواره نفوذ را باز کرده بود، به همین خاطر پیامبر چندین نفر را نگهبان آنجا کرد و به آنها تاکید شدید و مولوی و دستوری کرد که حتی اگر ما مشرکین را تا خود مکه عقب راندیم، شما به هیچ وجه این تنگه را ترک نکنید تا دستوری از جانب من به شما برسد. 🌀 جنگ آغاز شد. مسلمین به شدیدترین وجه ممکن ، آن هم با رشادت های اسدالله الغالب ، حافظ اسرار رب العالمین ، جانشین سید المرسلین، امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) ، دشمن را عقب راندند. اسلام تا پیروزی ، فاصله ای نداشت که ناگهان ، تنگه احد باز شد و سربازانی که قرار بود تا آخر در آن تنگه بمانند ، حرف رهبر را گوش ندادند و به بهانه غنیمت گرفتن، ترک پست کردند و شد آنچه شد، شکست اسلام ، زخم برداشتن پیامبر و شکستن دندان های نازنینش و هفتاد زخم کاری بر تن مبارک امیرالمومنین نشستن! 👈👈👈 نتیجه : آری ، مردم حرفی خلاف حرف پیامبر (ص) زدند ، پیامبر (ص) به رای آنها احترام گذاشت اما برای اینکه شکست نخورند ، بر اساس وضع جدید و رای مردم، تدبیری چاره کرد که اگر مردم آن را عمل می کردند ، پیروز می شدند اما مردم همان تدبیر را هم عمل نکردند و برای بار دوم ، از فرمان رهبر خود نافرمانی کردند. پس شد شکست، چه شکستی !!!👉👉👉 🔰 پرده دوم ✳️ سپاه امیرالمومنین خسته از نبرد جمل ، آماده رویارویی با راس الفتنه ، معاویه اموی سفیانی شد ، لشکریان آماده نبرد حرکت کردند و جنگ سنگینی را با لشکر معاویه نمودند. در طول جنگ چندین بار معاویه دست به جنگ روانی زد ، اما با روشنگری های عمار ، خنثی شد ، چه خنثی شدنی!!! عمار را شهید کردند ، می دانستند که باید چه کسی را بزنند، چون دشمن خوب می دانست که 👈 وقتی عمار ها در صحنه نباشند ، کاری از مالک اشترها بر نخواهد آمد 👉 بعد شهادت عمار ، آن پیرمرد فتنه انگیز پر مکر و حیله ، پسر نابغه ، عمرو بن عاص ، همان کسی که امیرالمومنین (ع) خوب او را شناخت و بر اسب خود سوار شد و ذوالفقار بر دست به سوی او تاخت تا تار و مارش کند و اگر نبود کشف عورت آن بی صفت ، سرش روی سینه هایش بود، حیله ای کرد ، چه حیله کردنی !!!👇👇👇